مدیران صدا و سیما بدانند که دوران تک رسانه ای بودن گذشته و در عصر انفجار اطلاعات و ماهواره و اینترنت و شبکه های اجتماعی، تمسک به “قواعد تک صدایی قرن گذشته”، به یک کمدی بی مزه شبیه تر است تا مدیریت رسانه.
در مراسم تشییع پیکر آیت الله هاشمی، بسیاری از مردم هنگامی که به دوربین های صدا و سیما می رسیدند، علیه این سازمان شعار می دادند. این صحنه، بارها و بارها در جریان مراسم و در نقاط مختلف مسیر تکرار شد و فیلم های آن در شبکه های اجتماعی پیچید.
صدا و سیما، به جز دقایق نخستین درگذشت آیت الله هاشمی که خود را به بی توجهی زده بود و در حد یک زیر نویس بدان می پرداخت، در پوشش مراسم مربوط به وداع و خاکسپاری او عملکرد خوبی داشت و انصافاً برای هاشمی و مراسم او سنگ تمام گذاشت. با این حال، چرا مردم از این رسانه ابراز نارضایتی می کردند؟
گلایه های مردم از صدا و سیما، به رویکرد دائمی آن و نه عملکرد این چند روزه مربوط می شود. حافظه مردم آنقدر ضعیف نیست که روش صدا و سیما از سه روز به قبل را فراموش کنند. صدا و سیمایی که این روزها هاشمی را به مثابه اسطوره ای تاریخی مورد ستایش قرار می دهد و حتی به فرزندش محسن هاشمی، تریبون مستقیم در برنامه صبحگاهی اش می دهد، تا قبل از درگذشت هاشمی، به گونه ای درباره هاشمی رفتار می کرد که گویا او وجود ندارد. در صدا و سیمای دوران حیات هاشمی در سال های اخیر، هاشمی مغضوب مدیران این رسانه بود و محکوم به سانسور.
حتی زمانی که علیه او در صدا و سیما سخن گفته می شد، برغم وجود قانون جوابیه، این اجازه را به هاشمی نمی دادند که به عنوان شهروندی که از آنتن سیما علیه اش اتهام زده شده، جواببه اش پخش شود.
این بود که نسل جدیدی که هنوز تلویزیون می بینند، در روزهای اخیر با مردی به نام هاشمی آشنا شدند و از بزرگ ترها پرسیدند او که بود که تا کنون در تلویزیون ایران چهره اش ندیده اند.
واقعیت این است که صدا و سیما همانند یک باشگاه سیاسی عمل می کند و به ویژه در بخش سیاسی اش، از کلیت جامعه منفک است و ساز جناح خاص خود را می نوازد. تو گویی صدا و سیما ، نه رسانه ملی که ارگان رسانه ای یک حزب بسته است که اگر برنامه ۹۰ یا خندوانه هم پخش می کند به خاطر این است که مردم را جذب خود کند و امیال سیاسی اش را به آنها تزریق نماید.
رفتار دوگانه صدا و سیما درباره هاشمی، که قبل از ارتحالش، او را سانسور می کرد و تریبون را به مخالفانش می داد ولی بعد از درگذشت اش او را به عرش برد، بی صداقتی حاکم بر این رسانه را عیان کرد.
وظیفه تصمیم گیران و مدیران صدا و سیما این است که از این ماجرا عبرت گیرند و بدانند که سیاسی کاری با رسانه ملی، در نهایت به بدنام شدن سیاسی کاران می انجامد. یادشان باشد آنچه به عنوان صدا و سیما در دست آنان است، نه غنیمتی برای امیال شخصی و سیاسی که امانتی است که ۸۰ میلیون ایرانی در آن سهم دارند و حق دارند که به اندازه سهم خویش، خود را در آینه آن بیابند.
صدا و سیما ، همان گونه که حق نداشت هاشمی را سانسور کند، این حق را هم ندارد که ملت ایران را سانسور و تنها بخشی از آن را نمایندگی کند.
مدیران صدا و سیما بدانند که دوران تک رسانه ای بودن گذشته و در عصر انفجار اطلاعات و ماهواره و اینترنت و شبکه های اجتماعی، تمسک به “قواعد تک صدایی قرن گذشته”، به یک کمدی بی مزه شبیه تر است تا مدیریت رسانه.
کاش ماجرای صدا و سیما و هاشمی را ، ساعتی با تعقل و دوراندیشی واکاوی کنند تا روزی برسد که مردم ایران، رسانه ملی را واقعاً ملی بدانند و بدان افتخار کنند؛ هیچکس دوست ندارد مردم کشورش را در حالی ببیند که علیه صدا و سیمای کشورشان شعار می دهند.
وه که چه نیکو گفته اند: یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است.
منبع: عصر ایران