هر کاري که «خير عام» نداشته باشد نميگيرد و دوام نمييابد. بالاخره هر شغل و حرفه و کسبوکاري، منافعي دارد و مضاري. مشاغل مثل آتشند؛ نوري دارند و دودي. هر کارخانهاي که تاسيس کنيم عليرغم همه فوايدش، ضررهايي هم دارد. دود توليد ميکند و هوا را خراب ميکند. حتي اگر سايدافکتهاي محيط زيستي نداشته باشند، باز هم بيضرر نيستند. همين که يک نفر يا يک گروه سود ميبرند، ميتواند معنياش اين باشد که يک نفر يا يک عده دارند ضرر ميکنند. به قول معروف پولي را که يک خوشبخت در خيابان پيدا ميکند، حتما بايد بدبختي – جلوتر – گمش کرده باشد.
براي همين هم هست که پيشرفت کشورهاي شمال مقارن پسرفت کشورهاي جنوب است. براي همين است که به موازات رشد ترقي جهان اول، جهان سوم ويران ميشود و منابعش را از دست ميدهد. لذا خيرخواهان عالم فکر کردهاند، انديشههايشان را روي هم ريختهاند تا هر چقدر بتوانند سود يک گروه را از پي زيان گروه ديگر تعريف نکنند. حقيقت اين است که جهان آنقدر منابع دارد، در دنيا آنقدر ثروت ريخته که که منحصرش به يک کشور و يک دسته نکنيم. خوب که در کار و بار جهان دقت کنيم، ميبينيم که منابع به همه ميرسد و همه ميتوانند سود ببرند و هيچ نيازي نيست که يکعده قرباني شوند و زير بار فقر له شوند.
سنگ بناي توسعه را در قرن هجده و نوزده، حتي جلوتر، کج گذاشتند و چنين تلقي شد که آباداني انگليس در گرو ويراني هندوستان است و شکم فرانسه وقتي پر ميشود که شکم آفريقاييها خالي شود. اما اين تلقي – الحمدلله رب العالمين – تا حد زيادي دورهاش سپري شده و نسل جديد را عقيده بر خير عام است و دانشمندان دنبال راهي ميگردند تا از قبل سودي که ميبرند، به ديگران هم خير برسانند و نگذارند که براي بالا رفتن کاخ تمدن، کوخهاي فقرا ويران شود. دنياي امروز در پي پايهريزي اقتصادي است که نفعش به همه برسد و هرکسي که زحمتي ميکشد بتواند بر سر سفره منافع بنشيند و سهم ببرد. درواقع انديشمندان امروز دارند برميگردند به شيوههاي کهني که از قبل آموزه انبياء در جهان پياده شده بود. جهان مدرن خواست ساز ديگري را کوک کند، اما دنياي پس از مدرن دنبال شيوههاي نو و راههاي بهتر است. يکي از اين راهها همين چيزي است که به آن اقتصاد و دانشبنيان ميگوييم. به لحاظ جامعهشناسي هم، صاحبين مشاغل و حرف متعهدند که به جامعهشان خير برسانند و بقيه را نيز منتفع کنند. اگر مردم جهان خود را شريک «منافع» دنيا ندانند، کمکي به رشد آنها نميکنند. چيزي که مهم است، خير عام است؛ همان چيزي که سنت ديني – مذهبي ما روي آن تاکيد موکد داشته. مثال بزنم. شما ميآييد سيستم نوين کسبوکار اينترنتي و تجارت الکترونيک در انواع و اشکال آن راه مياندازيد. با استفاده بهجا از تکنولوژي سيستمي طراحي ميکنيد که هرکس با پرداخت هزينههاي مناسب بتواند بدون جابهجايي در شهر خريد کند و يا کار و امورات خود را رفع و رجوع کند. در واقع شما به خاطر برآورده کردن نياز مردم، کاسبي ميکنيد و پول درميآوريد، اما به همين ميزان بايد براي جامعه نيز خرج و هزينه کنيد و بخشي از درآمدتان را صرف خوبي جامعه کنيد. خوشي چيزي است که دنيا به ما ميدهد. لذتها و منفعتها از جمله خوشيهايند، اما خوبي چيزي است که ما به دنيا ميدهيم.
ما با صداقت و خيرخواهي و کمک به ديگران و اخلاقي زيستن، خوبي به جامعه ميدهيم و معادل آن خوشيهاي مشروع از جامعه ميگيريم. هر چقدر اين خوبيها و خوشيها با هم متناسبتر باشند، جامعه متعادلتر است و هر چقدر که بيتناسبتر باشند، جامعه هم نامتعادلتر است. چيزي که تا آلان اتفاق افتاده اين است که همه دنبال خوشي بودهاند و هزينهاي براي خوبي نکردهاند، اما بايد بين خوبي و خوشي بالانس برقرار کرد. لذا هرکسي که منفعت بيشتري ميبرد، متعهد است که به جامعه نيز خير برساند. اين خير البته در نهايت تبديل به خوشي ميشود و به صاحب منفعت برميگردد. وقتي اهالي جامعه بفهمند که فلان صاحب کارخانه يا بهمان صاحب شرکت و کسبوکار خير عام دارد، طبيعي است که به او به چشم دوست مينگرند و در حفظ منافعش ميکوشند. جز اين باشد، همان نسبت مردم فرودست و سرمايهدار برقرار ميشود. يعني فرودستان از هر فرصتي براي ضربه زدن به سرمايهدار استفاده ميکنند.
اما تناسب اين خوبي و خوشي احتياج به ساز و کارهاي نوين دارد. با سيستمهاي قرن نوزدهمي و کهنه و فرسوده نميشود بين جامعه و کارآفرين تناسب معقول و منطقي برقرار کرد. مثلا در دنياي امروز قوانيني تصويب کردهاند تا صاحبان مشاغل به فرهنگ و هنر خدمت کنند – براي کارهاي فرهنگي و هنري هزينه کنند – در ازايش از ماليات و عوارض معاف شوند. يعني سياستي تشويقي براي ورود سرمايه به بازار فرهنگ و هنر. عين اين کار را در مسائل اجتماعي هم به اجرا درآوردهاند. يعني هر شرکت و هر سرمايهداري موظف است براي رفع آسيبهاي اجتماعي فکر کند، براي کنترل و مهار اعتياد هزينه کند و به عامه خير برساند. امروز سرمايهداران نوين در عرصه آموزش عمومي در کاهش آسيبهاي اجتماعي و در رفع بحرانهاي اخلاقي حضوري جدي و مستمر دارند و به اين طريق خوبي را نشر ميدهند. در ازاي اين خوبي، خوشيهاي زيادي را هم نصيب ميبرند، اما مشکل اصلي در اين ميان ساز و کارهايي است که بايد تغيير کنند و نگرشهايي است که بايد نو شوند. هم آدمها بايد نو شوند و دنيا را طور ديگري ببينند، هم قوانين بايد با نگرشهاي جديد تطبيق پيدا کنند. در کسبوکارهاي نوآور سرعت رشد کيفي و کمي بالاست پس بايد قوانين و دستورالعملهاي بهروز و روزآمد پابهپاي اين نوآوريها باشد. سيستم بروکراسي، سيستم بانکي، قوانين، ادارات و از همه مهمتر تلقي عمومي و صاحبان حرف بايد به اين سمت متمايل شود که خير عام جاي «مضار گروهي» را بگيرد. و براي اين کار بايد پيوست فرهنگي اجتماعي کسبوکارهاي نوين تدبير و تدارک شود.