حمیدرضا جلائی پور جامعه شناس در مطلبی با عنوان “با پلاسکو میتوان جامعۀ در آغوش خطر ایران را اسکن کرد”، حادثه پلاسکو را مورد بررسی قرار داد. به گزارش یوپنا ، این استاد دانشگاه در کانال تلگرامی خود در این باره نوشت: طرح بحث شناخت دردهای مزمنِ «جامعه» مثل شناخت دردهای مزمنِ «بدن» کاری مشکل، […]
حمیدرضا جلائی پور جامعه شناس در مطلبی با عنوان “با پلاسکو میتوان جامعۀ در آغوش خطر ایران را اسکن کرد”، حادثه پلاسکو را مورد بررسی قرار داد.
به گزارش یوپنا ، این استاد دانشگاه در کانال تلگرامی خود در این باره نوشت:
طرح بحث
شناخت دردهای مزمنِ «جامعه» مثل شناخت دردهای مزمنِ «بدن» کاری مشکل، «چند تشخیصی» است و پاسخ واحد و قطعیای ندارد. پزشکان در جریان معاینۀ بدنِ بیمار ابزارهای مؤثری مثل آزمایشگاه، رادیولوژی، سونوگرافی و امآر ی دارند، دقیقتر میبینند و دقیقتر «اسکن» میکنند، ولی جامعهشناسان از ابزارهای آزمایشگاهی برای تشخیصِ دقیقِ دردهای جامعه برخوردار نیستند. البته جامعهشناسان از وسائل دیگری برای تشخیص استفاده میکنند، ولی متاسفانه اکثر این ابزارهای رصد اجتماعی در ایران رخصت پرورده شدن پیدا نکرده است. با اینکه «اسکن پلاسکو» خبر از بیماری پرهزینۀ «بیمسئولیتی و غفلت نهادی» در جامعۀ ایران میدهد اما فکر میکنم فاجعۀ پلاسکو میتواند به مثابه ابزاری به تشخیص و اسکن دردهای مزمن جامعۀ نیز ایران کمک کند. پرسش این است که چرا از طریق فاجعۀ پلاسکو میتوان جامعه را «اسکن» کرد؟
ماهیت اسکنگونه
توجه به چهار نکته در فاجعۀ پلاسکو این ماهیت «اسکنگونه»ی فاجعهی پلاسکو را نشان میدهد:
اول، این رخداد بسیار غیرمنتظره بود؛ هیچ فرد و سازمانی روز قبل از واقعه فکر نمیکرد فردا در تهران ساختمانی عظیم فرو خواهد ریخت، دهها آتشنشان و تعدادی از شهروندان خواهند سوخت، چهارصد مغازه و چهار هزار شغل در عرض چند ساعت دود خواهد شد و به هوا خواهد رفت، و ششصد میلیارد تومان پوشاک شب عید نابود میشود؛ اما فاجعه رخ داد. دوم، مردم همدلی نشان دادند و سازمانهای مربوط دولتی و حکومتی تلاش خودشان را برای مهار آتش و کم کردن خسارت انجام دادند، اما شاهد «ناتوانیِ جمعی» در برابر این رخداد بودیم. سوم، از بدو شروع فاجعه میلیونها ایرانی شاهد وقوع این رخداد بودند و فضای آنلاین با همدردی و هماندیشی و نگرانی برای رخداد پلاسکو همراه شد. به بیان دیگر این فاجعه در یک نقطۀ کور رسانهای رخ نداد تا چند روز بعد بخشی از مردم از طریق خبر رسانههای رسمی از آن مطلع شوند، فاجعۀ پلاسکو در برابر چشمان میلیونها نفر رخ داد و بخش بزرگی از جامعه این فاجعه را به شکل زنده «تجربه» کرد. و چهارم، ساختمان پلاسکو تنها نیست، صدها ساختمان و پروژه حتی با ابعاد وسیعتر در ایران وجود دارد که محتمل است به سرنوشت پلاسکو دچار شوند، سرنوشتی که دیگر نباید برای ما غیرِ منتظره باشد.
در تبیینِ چرایی وقوعِ این رخداد، توجه به چهار نکتۀ فوق در فاجعۀ پلاسکو به ما کمک میکند که بحث خود را دربارۀ جامعۀ ایران هم بینالاذهانیتر و هم تجربیتر پیش ببریم و با تبیین و تعلیل خود دربارۀ بیماریهای مزمن جامعۀ ایران روشنگرتر حرف بزنیم.
تبیین فاجعۀ پلاسکو
به نظر من چهار علت بنیادی و سه علت کوتاه مدت توضیح دهندۀ فاجعۀ پلاسکو و پلاسکوهای دیگر است.
اول. علت بنیادیِ «امکان وجود نوسازی قلابی» است. نوسازی، نوگرایانه است که رنگ و بویِ کارایی، استحکام، قدرت، راحتی و زیبایی دارد و امر مثبتی تلقی میشود. اما نوسازی در جوامعِ امروز دو نوع دارد و هم نمونههای قلابی و هم نمونههای اصیل را شامل میشود. فرایند «نوسازی مخلوط» در خاستگاه تجربۀ نوسازی، یعنی کشورهای غربی نیز مشهود است. ولی در کشورهای غیرغربی در «فرایند مخلوط نوسازی» وجه قلابی آن بیشتر از وجه اصیل آن مشهود است. به همین دلیل در جوامع مدرن به خصوص در پنج دهۀ گذشته یکی از وظائف مهم «نهادی» حکومتها، جامعۀ مدنی، عرصۀ عمومی، رسانههای مستقل و جنبشهای اجتماعی مبارزۀ پیشگیرانه با «نوسازی قلابی» در فرایند نوسازی جامعه است.
جامعۀ ایران جامعهای در تلاش برای مدرن شدن است؛ بیش از صدسال است که کشور ما در معرض پروژههای نوسازی قرارگرفته است. ساختمان پلاسکو یکی از نمادهای مدرنیته در دهۀ چهل بود. فروپاشی این سازه دو امکانِ منطقی را به ما نشان میدهد: یکی اینکه ساختمان پلاسکو از ابتدا ایمن ساخته نشده است و دیگر اینکه ساختمان پلاسکو از ابتدا تا امروز ایمن نگه داشته نشده است. در هر دو صورت، نوسازیای که پلاسکو یکی از نمادهای اصلی آن بود «نوسازی قلابی» بود و موارد مشابه این نوسازی در مکانهای دیگرِ ایران قابل ردیابی است.
دوم. عاملِ جدی نگرفتنِ «نظارتِ نهادی» بر فرایندِ نوسازی در حکومت ایران است. نهادهای حکومتی قدرتمندترین و فراگیرترین سرمایۀ نهادی در جامعۀ ایران هستند. ولی متأسفانه نظارت نهادی در ایران به دو بخش «جدی» و «سست» تقسیم میشود. نظارتِ نهادی بر منتقدین فردی و منتقدان سازمانی، نظام نظارتی جدی و سختگیرانه است و بر بخشهای دیگر جامعه «سست» و «سهلانگارانه» است. در جامعۀ ایران با اغلب نظارتهای نهادی حکومت میتوان «بازی» کرد و آنها را دور زد. یکی از زمینههای فساد در ایران همین «دور زدن» نظارت نهادی در حکومت است. توجه کنید که حتی حاملان «نظارت نهادی جدی» در خارج از قلمروی کارشان میتوانند به یکی از عوامل گسترش «نظارت نهادیسست» تبدیل شوند.
فروپاشیِ پلاسکو به خوبی سست بودن نظارت نهادی در ایران را نشان میدهد. اگر هر یک از نهادهای پرشماری که با این ساختمان تجاری سروکار داشتهاند در نظارتشان جدی بودند، این فاجعه رخ نمیداد. مثلا ساختمان متعلق به بنیاد مستضعفان است که به راحتی میتواند نظارت نهادی را دور بزند. یا صنف غالب در ساختمان پلاسکو لباسفروشان و پارچهفروشان بودند که بانفوذترین تشکل جمعی در میان این صنف هیئت مذهبی منصور ارضی است. یا رئیس آتشنشانی که دچار کمبود امکانات پیشرفتهی اطفاء حریق (از جمله هلیکوپتر آپپاش) است، نه به خاطر تخصص و لیاقت، که به دلیل نزدیکی به شهردار تهران منصوب شده است. در چنین بستری نظارت نهادی حکومت میتواند به راحتی نادیده گرفته شود و بیست بار تذکر شهرداری به مغازههای پلاسکو میتواند اصلاً به حساب نیاید. اگر یک دهم از ساکنان پلاسکو از منتقدان سازمان یافتۀ حکومت بودند بیدرنگ تمام نظارتهای نهادی بر آنها قاطعانه و به سرعت اعمال میشد!
سوم. عامل ضعفِ «نظارتِ نهادی» در جامعۀ مدنی ایران است. جامعۀ مدنیِ ایران سه ویژگی مثبت دارد: اول جامعۀ مدنیِ ایران افراد و حاملان آگاه، ماهر و اخلاقی بسیار دارد، دوم در جامعۀ مدنی ایران محافل و شبکههای اجتماعی قدرتمند فعال هستند و سوم «افکار عمومی» در این جامعه نافذ و تأثیرگذار شده است. به رغم این سه ویژگیِ مثبت، جامعۀ مدنی ایران از لحاظ نهادی و سازمانی در فرایند نظارت همچنان ضعیف است. به بیان دیگر در جامعۀ مدنیِ ایران رسانهها، سمنها، اصناف و تشکلهای حرفهای قدرت نظارت موثر بر فرایند «نوسازی مخلوط» را ندارند. در نتیجه، بخش «نظارت نهادیِ» حکومت خوب کار نمیکند و نظارت نهادی جامعۀ مدنی هم ضعیف است و توسط حکومت ضعیف نگاه داشته میشود و وقتی در عرض بیست سال ساختمان پلاسکو بیست بار «اخطار ایمنی» دریافت میکند هیچ اصلاح عملی صورت نمیگیرد.
چهارم. آموزشهای ضروری برای تربیت شهروند مدنی و مسئولی که از وقوع چنین رخدادهای جانکاهی پیشگیری میکند و در واکنش مناسب به آن ماهر باشد در ایران بسیار ضعیف است، هم در خانوادهها، هم در همه سطوح تحصیلی در مدارس و دانشگاهها، هم در صداوسیما ملی، هم در رسانههای مستقل و هم در محیطهای کار دولتی و خصوصی. دانشآموزان و دانشجویان ایران صدها ساعت دربارهی مضامین ایدئولوژیک آموزشِ بیحاصل میبینند ولی حتی یک ساعت هم آموزش موثر داده نمیشوند که چطور اصول ایمنی ضد آتش در خانه و محل کار و شهر را بیشتر رعایت کنند و چگونه به سوانح شهری پاسخ بدهند، حتی در این حد که برای ماشین آتشنشانی راه باز کنند.
به نظر میرسد چهار عامل بنیادی فوق شرایط ساختاری شکنندهای را برای پروژههای قلابی فراهم میکند و بعد چند عامل کوتاه مدت هم میتواند دست به دست هم دهد و فاجعه بیافریند. اتصالِ برق در میان انبوه پارچه و لباس در خود ساختمان پلاسکو، امکانات ضعیف نرمافزاری و سختافزاری سازمان آتشنشانی و ازدحام مردمی که برای رویارویی با سوانح آموزش جدی ندیدهاند.
چرا فاجعۀ پلاسکو شبیه عکس «اسکن»جامعهی ایران است؟
سالهاست گفته میشود جامعه ایران در معرض ریسک و خطر است و «زندگی در ایران زندگی در آغوش خطر» است. جامعهای که همیشه در معرض زلزله و سیل بوده است و در سالهای اخیر با خطرات اکولوژیکی مثل کمآبی، خشکسالی و بیابانزایی رو به رو شده است. مخاطرات صنعتی و بیماریهای فزایندۀ ناشی از آن به درستی شناسایی نمیشود. مخاطرات شهری و بینشهری مثل سازههای قلابی، ساختمانهای فرسوده، بیحفاظی در برابر آتشسوزی و تصادفات بین جادهای بیشتر شده است. از طرف دیگر ما در زمینۀ پزشکی و مهندسی و بوروکراسی هم با فرایندهای «نوسازی مخلوط و مخاطرهخیز» رو به رو هستیم. در جامعۀ در آغوشِ مخاطرۀ ایران ابزارهای رصدی که به شکل دقیق خطر را نشان بدهد در فجایعِ پیش از پلاسکو کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. «خشک شدن دریاچۀ ارومیه» قبلا پیش آمده بود ولی مورد غفلت کثیری از نیروهای حکومتی و جامعه مدنی قرار گرفت، اما فاجعۀ پلاسکو و تداوم ده روزۀ آن با نظارت همزمانِ میلیونها ایرانی روند خطرخیز «نوسازی مخلوط» در ایران را بیشتر و عمیقتر نشان میدهد. درست مثل اسکنی که وجود سلولهای سرطانی را در بدن نشان بدهد و مرئی میکند.
چه باید کرد؟
پیشتر میگفتم جامعۀ ایران «کژمدرن» یا«مدرنِ بدقواره» است. امروز اضافه میکنم که یکی از نشانهها و جلوههای این بدقوارگی این است که جامعۀ ایران به شکل جدی در معرض «نوسازیِ مخلوط» است و در آغوش خطر زندگی میکند. راه حل، قهرمانسازی و اسطورهسازی از نوع صدا و سیمایی نیست. جامعه ایران به طور جدی به «تقویت نظارت نهادی» هم از سوی حکومت و هم از سوی جامعه مدنی نیاز دارد و راه میانبر دیگری وجود ندارد. با نظارت قویتر نهادهای حکومتی و مدنی (از جمله رسانهها و انجمنهای حرفهای)، هم فاجعهی پلاسکو قابل پیشگیری است، هم حقوقهای نجومی، هم املاک نجومی، هم حسابهای بانکی رئیس قوهی قضاییه، هم رشد بابک زنجانیها، هم بسیاری از سوانح جادهای و هم حجم عظیم فرار مالیاتیِ بخش بزرگی از شهروندان. هستۀ سخت قدرت نباید نسبت به جامعۀ در آغوش خطر ایران اینقدر بیمسئولیت عمل کند (این بی مسولیتی هم در خود حکومت و هم در جلوگیری از تقویت وجه نهادی جامعه مدنی دیده می شود).
همانطور که در مورد پلاسکو مشاهده کردیم نظارتِ نهادی از سوی حاملان هستۀ سخت قدرت در حکومت خواسته و ناخواسته دور زده میشود و نظارتِ نهادی در قلمرو وسیع حکومت را سست میکند. بهبود آموزشهای عمومی برای تربیت شهروند مسئول و مدنی و بازگرداندنِ نظارت نهادی مستحکم در حکومت ایران یکی از ویژگیهای «برجام ملی» باید باشد.
تقویت فرایندهای فوق ممکن است سالها طول بکشد و حتی ناخواسته از سوی هسته سخت حکومت به تعویق بیفتد ولی این تأخیر، بارِ مسئولیت را از دوش جامعه مدنی ایران برنمیدارد. جامعۀ در آغوش مخاطرۀ ایران به نظارت نهادی جامعه مدنی نیاز دارد. تقویت نهادهای صنفی و حرفهای و سمنها ضروری است. صرفِ زنده بودن جامعه مدنی کافی نیست، بلکه جامعه مدنی ضروری است وجوه سازمانیافتهی حرفهایاش را تقویت کند.
آموزش و پرورش، دانشگاهها و صدا و سیما باید شهروندان جامعه را برای رویارویی با مخاطرات آموزش دهند. نگاهی به برنامههای تولیدی صدا و سیما در ده روز اخیر که پلاسکو با آتشنشانها در جلوی چشم میلیونها ایرانی میسوخت نشان میدهد این رسانه مسئولیت خود را در برابر فرایند خطر خیز دائمی «نوسازی مخلوط و قلابی» جدی نگرفته است. ضعف مفرط آموزش و پرورش و کارفرمایان بخش خصوصی در زمینهی آموزشهای لازم برای افزایش ایمنی ضد آتش هم مزید بر علت شده است. فاجعهی پلاسکو میتواند زنگ بیدارباشی باشد برای تقویتِ همهی عناصر نهادی ضروری برای افزایش ایمنی ضد آتش در ایرانی که سه چهارم شهروندانش شهرنشین شدهاند و در ساختمانهای ناایمن کار و زندگی میکنند و نمیدانند چگونه از آتشسوزی پیشگیری کنند و در صورت وقوع آن سلامت بمانند.