پس از آنکه گزارش سیاه افخمی به مجلس درباره فیلم های سینمایی و همچنین اتهام زنی فراستی به فیلم سینمایی «گشت ۲» در همین کمیسیون به قصد توقیف این فیلم سینمایی، با واکنش تند اهالی سینما از جمله پرویز پرستویی و حمید فرخ نژاد مواجه شد، بهروز افخمی و باندش در اقدامی بی سابقه در […]

پس از آنکه گزارش سیاه افخمی به مجلس درباره فیلم های سینمایی و همچنین اتهام زنی فراستی به فیلم سینمایی «گشت ۲» در همین کمیسیون به قصد توقیف این فیلم سینمایی، با واکنش تند اهالی سینما از جمله پرویز پرستویی و حمید فرخ نژاد مواجه شد، بهروز افخمی و باندش در اقدامی بی سابقه در تاریخ تلویزیون، عوامل این فیلم سینمایی را تهدید کرده اند در صورت پس نگرفتن مواضعشان، با آنها روی آنتن زنده تلویزیون تسویه می کنند؛ سلسله اقداماتی که نشان می دهد مدیریت شبکه سه حتی در کنترل یک برنامه سینمایی نیز ناتوان است.

به گزارش یوپنا، پس از اعلام جنگ علنی بهروز افخمی و مسعود فراستی به سینمای ایران و مراجعه فراستی به کمیسیون فرهنگی مجلس و ارائه گزارش های سیاه علیه کلیت سینمای ایران و ارائه خط مشی های دروغ به نمایندگان عضو کمیسیون فرهنگی در راستای توقیف برخی آثار سینمایی از جمله «گشت ۲»، گروهی از اهالی سینما، از جمله حمید فرخ نژاد و پرویز پرستویی، واکنش تندی به این رفتارها که دشمنی آشکار با بدنه سینماست، نشان دادند.

اکنون در فاصله چند ساعت تا آغاز برنامه سینمایی هفتِ این هفته، سعید سهیلی، کارگردان «گشت ۲» از عملیات روانی بی سابقه ای پرده برداشته و افشاگری بی سابقه ای درباره تهدیدش در روزهای اخیر توسط افخمی کرده است. او در یادداشتی مفصل خطاب به افخمی، عاجزانه از او خواسته تا دعوایی که فراستی به راه انداخته و در خارج از تلویزیون و در کمیسیون فرهنگی بوده را به آنتن زنده تلویزیون نکشد و از این آنتن زنده پربیننده ترین شکل تلویزیون برای له کردن او و فیلمش (گشت ۲) استفاده نکند.

سهیلی در متن این یادداشت افشا کرده که افخمی به او هشدار داده در صورت پس نگرفتن موضعش درباره رویه ای که فراستی و باند افخمی در پیش گرفته اند، هستی او را در برنامه «هفت» بر باد خواهد داد. به نظر می رسد مدیریت شبکه سوم سیما به رغم انتقادهای صورت پذیرفته توسط سینماگر معتبر به این برنامه ـ که بخش وسیعی از آن اساساً رسانه ای نشده و مستقیم به مدیران تلویزیون منتقل شده ـ توان مدیریت این برنامه را نیز ندارد، چون اگر بپذیریم مدیران این شبکه، توان مدیریت این برنامه را ندارند، بناچار باید بپذیریم این رفتارهای افخمی و فراستی خودسرانه نیست و با دستور و هماهنگی از بالا انجام می شود.

به هر حال شایسته رسانه ملی نیست که گروهی بتوانند از تلویزیون به عنوان ابزار نزاع های شخصی و گروهی به این واضحی استفاده یا سوءاستفاده کنند و انتظار می رود مدیریت شبکه سوم سیما، دست کم برای حفظ ظاهر، مقابل این رویه بیستد و به این شائبه که روند کنونی متأثر از یک برنامه سازماندهی شده و ابلاغی به عناصری چون افخمی و فراستی است، پایان دهد.

متن یادداشت سعید سهیلی خطاب به افخمی به این شرح است؛

«سایه‌های کج و کوله‌ی دو قهرمان پوشالی نمایان می‌گردد. یکی سوار بر اسبی نزار و نحیف. دیگری نشسته بر الاغی خِپِل. با نیزه و شمشیر و زرهِ، همگي حلبی، زنگ‌زده و قراضه، آمده‌اند که دون‌کیشوت وار سینما را نجات دهند. اما از شَرِ چه چیز؟ کدام دشمن؟ کدام تهدید؟ کدام جبهه؟ چه خواب و خیالی! هیاهوی بسیار برای هیچ. سلحشورانی که با ظلم و جهل می‌جنگند يا بازیگرانی که خود را مسخره‌ی خلق ساخته‌اند؟! آقای مُجری هم فقط نشسته و نظاره می‌کند ، لبخند می‌زند. گاه به چپ، گاه به راست.

گاه به سرِ این، گاه به ریشِ آن. آن یکی که سابقه‌اش روشن است ، در مُهمل‌بافی و سفسطه‌گری، نامردی و نان به نرخ روز خوردن، چنان شُهره‌ی آفاق است که مرور کارنامه و شرحِ سابقه‌اش فقط قلم چِرک می‌کند. آقای اَنتلکتوئلِ “وین”دیده! ـ از موضعی نه هُنری، که به شدت سیاسی ـ رکیک‌ترین الفاظ و عبارات و اهانت‌ها را نثارِ قشرِ شریف و هنرمندِ سینما می‌کند.

آن وقت برای تخریبِ بُغض‌آلودِ فیلم‌هایی که پسندِ خودش نیست، از هر کارگردانی و با هر کمیت و کیفیتی، مثل آب خوردن اَنگِ ابتذال می‌زند. تازه کارش به همین‌جا هم ختم نمی‌شود. خَبَرکِشی می‌کند، به بیرونِ سینما، به مجلس! مجلس که خانه‌ی ملت است و ظاهر و باطنش شفاف، خدا می‌داند دیگر به کدام خانه‌ها و محافل!

‎اما جوابِ های، هوی است ، از اینجا و آنجا فریاد اعتراض بلند می‌شود. حتي پلاس‌کُهنه‌ها نيز از صندوقچه بیرون می‌آیند، تَشتِ رسوایی از بام سرنگون می‌گردد. کارنامه‌ی چرك و سياه استاد دوباره ورق می‌خورد، ورق می‌خورد. و ورق می‌خورد، چه عبرت‌آموز است درسِ تاریخ !!

‎اما … آقای افخمی؛ آقای کارگردان؛ آقای مُجری؛ آقای هفت … شما ديگر چرا؟! زُلف به زُلف چه کسی گره زده‌ای ؟! دست در دستِ چه کسی نهاده‌ای؟! از این همکار و هم‌صنفِ مو سفید کرده نصیحت ، بشنو و تا دیر نشده خرجت را سوا کُن، که هرکه در این سال‌ها با جنابِ استاد همنشین شده سر از ناکجا در آورده و حسابش به کرام‌الکاتبین افتاده!

‎آقای افخمی … بی‌پرده می‌گویم، بي پرده که همه بدانند. “هل من مبارز” طلبیده‌ای ، گفته اي که اگر حرفمان را پس نگیریم چه و چه! به پشتوانه اين تهديد، آقاي منتقد هم … داشته و شير شده ، غريده كه جواب پرستويي و فرخ نژاد و همه را در برنامه هفت خواهد داد، عجبا! نميدانم، شايد مثلا بخواهد و بخواهي ريشهِ مان را بزني!

آبِ پاکی را روی دستت بریزم … ما مثل بعضيها ریشهِ‌مان در ریش‌مان نیست که با یک تیغِ دو‌سوسمار به باد رود. ریشه‌ی ما در آب و خاکِ محکم‌تری است. از اینها گذشته، یکی بیرون از برنامه حرفی زده و دیگری هم بیرون از برنامه پاسخش را داده. یکی گفته و یکی شنیده. چرا پای برنامه را وسط می‌کشی؟ چرا آبروي تلويزيون و برنامه ي هفت و خودت را پاي يك منتقد بي آبرو خرج ميكني؟!

‎این را بدان كه من غُصه‌ی فیلمِ خودم را نمی‌خورم. بچه‌ی تَهِ خط و زیر پونز از این غائله‌ها باک ش نیست. من جنگ دیده‌ام. به بوی آتش و باروت خو گرفته ام، به نبردِ تن به تن عادت دارم، هیچ وقت هم اهلِ آجان‌کِشی و شکایت نبوده ام. چون لای پَرِ قو بزرگ نشده و خانگی نبوده ام. همیشه مشکلاتم را خودم حل کرده ام . رو در رو. مثل مرد.

اگر قرار باشد از فیلمم دفاع کنم، می‌آیم توی برنامه‌ات می‌نشینم و همانجا سنگ‌هایم را وا می‌کَنَم. با تو، خالقِ عروس و شوكران، نه با هر نامردي كه انگ مي زند و خبر دروغ به آجان ميبرد، اما اين روزها بحثِ فیلمِ من نیست. بحثِ حیثیتِ یک صنف است. بحثِ حفظِ شالوده‌ی یک خانواده است. خودت بهتر می‌دانی که اعضای این خانواده روی فردشان و جمعشان تعصب دارند.

اگر اجازه دهیم هر مرد و نامردي، با منظور و بی منظور، به راحتی به ما ضربه بزند و مشکلات صنفی‌مان را تبدیل به مشکلات عمومی و اجتماعی کند فردا دیگر سینمایی نخواهیم داشت. بدان که… جشنواره‌ها و برنامه‌ها تمام می‌شوند. مُجری‌ها و منتقدین می‌آیند و می‌روند. حتی ممکن است فيلم ها بسوزند و نابود شوند. اما نام و یاد و رفتار و کردارِ خانواده‌ی سینما می‌ماند.

پس تا دیر نشده جبهه‌ات را مشخص کُن. برای سینما کار می کنی یا علیه سینما؟ ميخواهي در ذهن ها خالق عروس و شوكران بماني يا مجري برنامه هفت و رفيق آدم فروش؟! رفيق حيف… حيف از رفيق. پروژكتورها خاموش مي شوند، سايه هاي كج و وكوله مي روند، قهرمانهاي پوشالي محو مي شوند، آنچه در ذهن ها مي ماند قهرمان هاي واقعيند، دوستدارت: سعيد سهیلی».