مصطفی تاجزاده معتقد است احمدینژادیها هم مثل بقیه حق دارند در عرصه انتخابات حاضر باشند اما سؤال این است که چرا آنها از این حقوق برای مخالفان و منتقدان خود دفاع نمیکنند؟ به گفته این فعال سیاسی اصلاحطلب، ریاست جمهوری بقایی برای کشور فاجعه است؛ هرچند اگر تأییدصلاحیت بشود هم رأی نخواهد آورد.
مصطفی تاجزاده معتقد است احمدینژادیها هم مثل بقیه حق دارند در عرصه انتخابات حاضر باشند اما سؤال این است که چرا آنها از این حقوق برای مخالفان و منتقدان خود دفاع نمیکنند؟ به گفته این فعال سیاسی اصلاحطلب، ریاست جمهوری بقایی برای کشور فاجعه است؛ هرچند اگر تأییدصلاحیت بشود هم رأی نخواهد آورد.
به گزارش یوپنا، روزنامه «شرق» مینویسد: آفتاب نیمهجان زمستانی از لابهلای پنجرههای قدی ورودی ساختمان وارد میشود و خود را روی مبلهای آبیرنگ پهن میکند. ترکیب رنگ آبی و دیوارهای چوبی قهوهای، منظره ساکت و دلنشینی را ایجاد کرده است. آمدن سیدمصطفی تاجزاده، آن سکوت عجیب لابی را در هم میشکند. روزههای مداوم، او را لاغر و تکیده کرده است. خودش با خنده توضیح میدهد که همسایههای خوبی دارد و لابی آن ساختمان حالا مثل دفتر کار او شده است.
مصاحبه رو به اتمام است که سروکله یکی، دو تا از همان همسایهها پیدا میشود. تاجزاده به سمت آنها میشتابد و بعد از احوالپرسی از عکاس روزنامه میخواهد برای یادبود عکسی از آنها بگیرد! بعد هم به من اشاره میکند تا با هم عکسی بگیریم و با همان خنده ادامه میدهد، اگر نبودیم، آلبومی داشته باشم برای گذران اوقات فراغت!
فکر میکنید آقای روحانی برای حضور در عرصه رقابت مجدد با چه شرایطی روبهرو خواهد بود و از طرفی اصلاحطلبان و حامیان او در زمان باقیمانده چه فعالیتی میتوانند انجام دهند؟
به نظر من آقای روحانی هم در انتخابات شرکت میکند، هم صلاحیت او تأیید میشود و هم رأی میآورد، چراکه رقیب ندارد. علت هم این است که مردم با اینکه مشکلات دارند؛ اما هیچ نامزدی که بتواند چشمانداز روشنتری از آقای روحانی پیشِروی آنها قرار دهد، نمیبینند. کمتر از سه ماه تا برگزاری انتخابات باقی مانده است؛ اما جریان اصولگرا نمیداند دقیقا میخواهد چه کاری انجام دهد. از سوی دیگر آنچه در یک ماه گذشته اتفاق افتاده در مجموع باعث شده آرای آقای روحانی افزایش پیدا کند. یکی درگذشت آیتالله هاشمی بود که هم به افزایش مشارکت مردم در انتخابات و هم فضای معنوی آن، به میزان رأی آقای روحانی افزود. درگذشت آقای هاشمی نوعی نگرانی در مردم ایجاد کرده است که شرایط بعد از آقای هاشمی چگونه خواهد شد، اگرچه حضور گسترده مردمی در مراسم تشییع جنازه او بهنوعی آرامش به مردم، اصلاحطلبان و اعتدالیها هدیه داد. تلقی بسیاری این است که فردی که شبیهترین فرد به اوست، همین آقای روحانی است.
از طرفی حادثه تلخ پلاسکو هم فضا را انتخاباتیتر کرد،بهطوریکه مردم بحث میکردند که حادثه پلاسکو تقصیر خود ماست؛ اگر ما انتخاب درستی انجام داده بودیم، اعضای آن شورا و شهردار اجازه نمیدادند چنین اتفاقاتی رخ دهد یا دستکم تکرار شود. درحالیکه الان نهایت کاری که میتوانند انجام دهند، عذرخواهیکردن از مردم است، تازه اگر پوزش بخواهند.
از سوی دیگر به نظر میرسد انتخاب آقای ترامپ در مجموع و بهطور ناخواسته به نفع آقای روحانی شده است. تندروها گمان میکردند اگر ترامپ پیروز شود، با جنجالی که به پا خواهد کرد، شرایط به سود آنها و به ضرر روحانی تغییر خواهد داد؛ یعنی ترامپ علیه برجام موضعگیری میکند و ایرانیان بهدنبال فردی مانند احمدینژاد خوهند رفت تا هرچه ترامپ گفت، او تندتر و عامیانهتر جواب دهد؛ اما نکته مثبت این است که درحالحاضر افکار عمومی عکسالعمل دیگری نشان میدهد. این موضوع، هم بین نخبگان و هم در عامه مردم درخور توجه است. اگرچه رفتار نخبگان پیشبینیشدنی بود؛ اما رفتار مردم برای خود من هم جالب بود. برای اولینبار بود که احساس کردم مردم خواهان مقابلهبهمثل در برابر رفتار ترامپ نیستند؛ یعنی به شرایط توجه میکنند و خواهان آن هستند که ما با عقلانیت و درایت پاسخ تهدیدهای ترامپ را بدهیم. اینگونه نیست که اگر او اعلام میکند ایرانیها را به خاک آمریکا راه نمیدهد، مردم ایران هم یکپارچه بخواهند که اجازه ورود شهروندان آمریکایی را به خاک ایران ندهند. استقبال جامعه ورزشی و مردم کرمانشاه از کشتیگیران آمریکایی نمونه درخشان این دیپلماسی عقلانی عمومی است که ریشه در فرهنگ ملت ما دارد. در حقیقت من نوعی بلوغ در مردم ایران میبینم، بلوغ فرهنگی را در جریان تشییع پیکر آقای هاشمی دیدم؛ هنگامی که طرفداران جریانهای مختلف، هرکدام بدون آنکه نسبت به هم تعرضی کنند، شعارهای خود را میدادند و حتی نگاه کینهتوزانه نیز به هم نداشتند، بلکه نگاهشان از سر مهربانی و مدارا بود و بههمیندلیل برای من بهترین روز بود که فرهنگ بالا و مدارای ایرانی را به چشم خود دیدم. همین مسئله برای من، اصلاحطلبان و مردم، اندوه ناشی از فقدان آیتالله را تسلا بخشید.
در سیاست خارجی هم مردم ما خیلی عاقلانه رفتار میکنند؛ یعنی بههیچوجه خواهان تسلیمشدن نیستند، از طرفی بهدنبال افزایش تنش هم نیستند، بلکه میخواهند تنشها مهار و تهدیدها رفع شود. من سخن یکی از دلواپسان را دیدم که گفته بود شعار ما «نه تسلیم، نه جنگ» است؛ این برای اولینبار است که اینها به شعار اصلاحطلبان در سیاست خارجی رسیدهاند که تنها گزینه ما این نیست که یا باید بجنگیم یا باید تسلیم شویم، بلکه راه سومی هم وجود دارد. حتی در نمونهای دیگر، جمعی از استادان دانشگاه صنعتی شریف با ارسال نامه به آقایان روحانی و ظریف خواستار آن شدند که به آمریکاییها اجازه دهند که سه ماه بدون ویزا به ایران سفر کنند تا از واقعیتهای کشور ما مطلع شوند. صدور ویزا برای کشتیگیران آمریکایی هم با استقبال افکار عمومی مواجه شد و من حتی یک مورد مخالفت جدی ندیدم.
مجموعه اتفاقاتی که شرح دادم، به نظرم به نفع آقای روحانی تمام شده است؛ یعنی مردم فکر میکنند در برابر یک انسان بیتدبیر (ترامپ)، نباید به یک انسان بیتدبیر دیگر در این سو رأی بدهند. ما در این سو به این نیاز داریم که فرد عاقلی را انتخاب کنیم تا جلوی ضربههایی را که ترامپ بخواهد وارد بیاورد، بگیریم؛ فردی که اهل تسلیم نباشد، بلکه اهل مقاومت باشد، اما بهدنبال جنگ و درگیری هم نباشد؛ یعنی بازی ملی خودش را دنبال کند و در زمین ترامپ بازی نکند. بر این اساس مردم بیشتری اشتیاق دارند رأی بدهند. ایرانیان امروز آثار برجام را بهلحاظ امنیتی درک میکنند، اگرچه از نظر اقتصادی انتظار گشایش بیشتری داشتند.
مطالبی که به آنها اشاره دارید، بخشی از جامعه را پوشش میدهد که عمدتا در طبقه متوسط رو به بالا قرار داشته و سطح استانداردی از اقتصاد و تحصیلات را دارا هستند. اما طبقهای هم وجود دارد که وضعیت اقتصادی و معیشتی مناسبی نداشته و از برجام هم حاصلی دریافت نکردهاند. این طبقه آرای خاکستری دارند که قابلیت جذبشدن به جریان رقیب را دارد؛ یعنی این نگرانی وجود دارد که اگر شعارهای پوپولیستی طرح شود، این بخش میتواند جذب جریان رقیب شود. فکر نمیکنید این موضوع میتواند رقیبی برای روحانی در انتخابات باشد؛ رقیبی که مواجهه با آن دشوار به نظر میرسد؟
مردم هم، حتی آن آرای خاکستری، میدانند وعدههای معیشتی بدون تعامل با جهان بیمعنا است. میان نامزدهایی که از سوی جریان اصولگرا مطرح میشوند، گزینهای نمیبینیم که مطالبات طبقه محروم را نمایندگی کند؛ بنابراین بعید میدانم با این شرایط بتوانند درصد درخور توجهی از آرای این طبقه را به خود اختصاص بدهند. به علاوه وقتی فضای انتخاباتی شکل میگیرد، توجه جامعه به مطالبی جلب میشود که ممکن است تا قبل از آن، نسبت به آنها بیتوجه مانده باشند. گاهی ممکن است اتفاقهای استثنائی هم همین اثر را داشته باشد. مثلا درباره حادثه پلاسکو، مردم از ابعادی به موضوع توجه کردند که تا پیش از آن به آنها بیتوجه بودند؛ برای اولین بار، در یک نقطه عطف مهم، ادبیات شهری و شهرداری وارد گفتمان عمومی جامعه شد؛ یعنی این سؤال که «چه شهری میخواهیم داشته باشیم» و به کدام شورا و شهرداری باید رأی بدهیم، و به کدام کاندیدای ریاستجمهوری میخواهیم رأی بدهیم، برای خود جا باز کرد. این درسی است برای همه ما تا خطاهای گذشته را تکرار نکنیم و با همان شور و شعوری که برای ریاستجمهوری رأی میدهیم، برای ترکیب شورا و شهرداری فکر کنیم. انتخابات هم گاهی فرصتهایی را ایجاد میکند تا وقتی مردم بعضی موضوعاتی را که قبلا نمیشنیدند، در شرایط جدید به دقت دنبال میکنند.
واقعیت این است که مردم بهویژه قشرهای محروم از نظر اقتصادی، فشارهایی را تحمل میکنند؛ اما اگر روحانی و برجام نبود، شرایط به مراتب بدتر بود و به سمت ونزوئلاشدن پیش میرفت. کشوری مانند ایران که سرشار از منابع و ذخایر نفتی است؛ اما گرسنگی و فقر در آن بیداد میکند، تورم آن حدود ٧٠٠ درصد شده و مردم آن حتی نان برای خوردن پیدا نمیکنند. در حقیقت میتوان به مردم توضیح داد که اگر همین روحانی و برجام نبودند، وضعیت چگونه بود. مانند زمان احمدینژاد دیدید که پس از تحریم نفتی و بانکی قیمتها با شیب ٤٥ درصدی رو به افزایش بود، این شیب در دولت روحانی ١٠ درصد بوده است.
فکر میکنید این توضیحات برای مردم قانعکننده خواهد بود؟
این توضیحات نارضایتی مردم را برطرف نمیکند؛ اما در رأیدادن آنها تأثیر دارد. بگذارید صریح بگویم! من به آقای روحانی رأی میدهم، برای او تبلیغ هم میکنم، اما جنس رأیدادن من به روحانی با جنس رأی من به خاتمی متفاوت است. واقعیت این است که وضعیت امروز و شرایطی که وجود دارد. این نوع نگاه در قشرهایی از مردم هم وجود دارد. آنها هم معتقدند که دولت روحانی نقاط ضعف دارد؛ اما وقتی نام گزینههای رقیب او به میان میآید… . خب! باید دید جامعه میخواهد که این گرایش را در کشور حاکم کند یا نه؟ تصور من این است که جامعه به این سمت، روی خوشی نشان نخواهد داد. مهم آن است که فعالان جناح اصولگرا ناامید هستند و رفتار آنها از سر ناامیدی است. ضمنا چندپاره هم شدهاند.
ولی جریان جدیدالورود جبهه نیروهای مردمی انقلاب، پروپاگاندایی را ایجاد کردهاند که گویا توانستهاند جبهه واحدی را در جریان اصولگرایی شکل دهند. ارزیابی شما از فعالیت این جریان چیست؟
در سالهای اخیر اتفاقی افتاده است که من نام آن را «برندسازی» گذاشتهام؛ یعنی جریانها برخلاف گذشته نمیتوانند یکشبه رنگ عوض کنند. وقتی شما خود را اصلاحطلب معرفی میکنید، جامعه میداند که اصلاحطلبی یعنی طرفداری از برجام، طرفداری از آزادی بیان و انتخابات آزاد و تعامل با دنیا. گذشته جریان راست هر بار با یک نامی وارد عرصه انتخابات شد. بسیاری از مردم هم شناخت درستی نداشتند و ممکن بود به آنها اقبال نشان دهند. چرا این کار را انجام میدادند؟ به دلیل آنکه میدانستند اگر خود را با نام واقعی معرفی کنند، مردم اقبالی به آنها نشان نخواهند داد. تشکیل این گروه جدید که مدعیاند نه احزاب، بلکه افراد آن را تشکیل دادهاند، نشان میدهد خود معتقدند جناح اصولگرا رأی ندارد. ببینید! ما ابایی نداریم از اینکه بگوییم اصلاحطلب هستیم و نامزدمان حسن یا حسین است؛ اما معنی تشکیل این جبهه (نیروهای مردمی انقلاب) در اندک زمان باقیمانده تا انتخابات، نشان میدهد که خود آنها هم فهمیدهاند جناح اصولگرا با برند واقعی خود نمیتواند پیروز انتخابات باشد. دوم اینکه تشکیل این جبهه یعنی اینکه آنها فهمیدهاند احزاب اصولگرا ناکارآمد هستند؛ چراکه گفتهاند احزاب را کنار خواهیم گذاشت و با افراد وارد عرصه انتخابات خواهیم شد. تشکیل این جبهه اثر عمیقی بر انتخابات ندارد؛ چراکه آنها هنوز مردم را نشناختهاند. الان ٢٠ سال پیش نیست که مردم اینها را نشناسند. آن هم به علت اینکه فعالیت جناحها هنوز برند نشده بود. مردم الان میدانند چه کسی طرفدار چه نوع نگاهی است. سوم اینکه، اختلافات اصولگراها جدیتر از این است که به راحتی حلشدنی باشد. همین چندی پیش بود که حمید رسایی اعلام کرد اگر اصولگرایی این است، من از آن اعلام برائت میکنم. به هر رو، تشکیل این جبهه موجی در مردم به وجود نیاورده است.
یعنی شما معتقدید این موج بیشتر در میان خودشان است تا اینکه در جامعه ایجاد شده باشد.
بیشتر از آنکه موج باشد، اختلاف است؛ یعنی این جبهه بهمثابه حزبی است که به دیگر اضلاع این جریان اضافه شده است. الان چند گرایش در جریان اصولگرایی وجود دارد؛ یک، جریان احمدینژادیها که در این انتخابات بهشدت آشفته و پریشان هستند، چراکه فقط میخواهند به احمدینژاد رأی بدهند و اگر او نتواند حضور پیدا کند، نمیدانند که به چه کسی باید رأی بدهند. احمدینژاد اعلام کرد آرای او به سبد جریان اصولگرا ریخته نخواهد شد؛ چراکه میخواهد به آنها بگوید که یا من یا هیچکس دیگر. هیچکس؛ یعنی روحانی رئیسجمهور شود. میخواهد بگوید که اگر میخواهید که روحانی رئیسجمهور نشود، همه باید پشت سر من جمع بشوید… .
ارزیابی شما از تحرکات اخیر احمدینژاد، بقایی و مشایی چیست؟
حق شهروندی آقای احمدینژاد و دوستانش است که در عرصه فعالیتهای سیاسی و انتخاباتی حاضر باشند و خود را در معرض نقد و رأی و نظر مردم قرار بدهند. ازاینرو انتقادی اگر به آنها وارد است این است که چرا آنها از این حقوق برای مخالفان و منتقدان خود دفاع نمیکنند و در این زمینهها سکوت کردهاند. این تحرکات زمانی میتواند برای جامعه مهم باشد که همراه با ارائه برنامه باشد، آن هم بعد از تجربه هشتساله در زمینه حضور در دولت؛ بنابراین بجاست حالا که این گروه تصمیم گرفتهاند برای انتخابات فعال بشوند، برنامههای خود را در عرصههای مختلف به استحضار مردم برسانند؛ خصوصا در مواردی که جامعه ابهام زیادی دارد. برای مثال خیلی خوب است که آنها نظر خود را درباره برجام به طور صریح بگویند و اینکه آیا هنوز هم فکر میکنند ما باید با سیاست نگاه به شرق، مذاکره با غرب را قطع کنیم، به قطعنامهها توجه نکنیم. همچنین خوب است که برنامههای خود را در زمینههای اقتصادی و ناهنجاریهای اجتماعی عرضه بدارند. در مجموع از نظر من اصل تحرکات، قابل نقد نیست و حق آنهاست. اگرچه این انتظار وجود دارد که از این حق برای همگان و همه ایرانیان دفاع کنند.
امکان تأیید یا رد صلاحیت بقایی را چقدر میدانید. فکر میکنید سیاست نظام در برابر حضور بقایی و رفتاری که احمدینژاد و مشایی در پشت آن اتخاذ کردهاند، چه خواهد بود؟
من بهشخصه طرفدار تأیید صلاحیت همه کسانی هستم که دادگاه آنها را به طور مشخص و قانونی از حقوق خود محروم نکرده باشد. قبلا هم از تأیید صلاحیت آقایان مشایی و احمدینژاد دفاع کردم. الان هم فکر میکنم آقای بقایی در مقایسه با دیگر اصولگرایانی که میخواهند نامزد بشوند، دلیلی برای رد صلاحیتش وجود ندارد. مگر اینکه شورای نگهبان، بخواهد مستندات خود را دراینباره به جامعه عرضه کند؛ البته من ریاستجمهوری بقایی برای جامعه را فاجعه میدانم و یقین دارم که اگر تأیید صلاحیت هم بشود، بههیچوجه رأی کافی نمیآورد؛ اما باید بین حقوق آنها و نداشتن برنامه برای اداره کشور، تمییز قائل شد. درهرحال حق انتخاب را باید به ملت داد. بااینحال با توجه به شناختی که از شورای نگهبان دارم، تصورم این است که بنای آنها بر این است که از این سه نفر هیچکدام در عرصه رقابتهای انتخاباتی نباشند.
سیاست این تیم سهنفره از حضور اینچنینی در آستانه انتخابات چیست؟ با نگاهی به نامههای احمدینژاد به روحانی و… آیا قصد ایجاد چالش دارند؟
معلوم است که دوره انتخابات در ایران بهار سیاستورزی است و همه نیروها فعال میشوند و فرصت مناسبی است برای ترویج دیدگاهها، نقد رقبا و نیز رفع اتهاماتی که در عرصههای مختلف متوجه آنها است. از این نظر احمدینژاد کار غیرقابلتوجیهی انجام نداده است. اگرچه از منظر سیاستورزی تصور میکنم که در این مرحله شانس با آنها همراه نخواهد بود. در نتیجه رقابتها بین آقای روحانی و دیگر نامزدها از جمله جلیلی و قالیباف و دیگران انجام خواهد شد؛ اما اصل تلاش آنها حقشان است و ما باید خوشامد بگوییم؛ البته حضور تیم احمدینژاد چند حسن هم دارد. یکی اینکه امروز ما بهتر میتوانیم او را نقد کنیم، به دلیل اینکه خودش در صحنه حاضر است و جامعه میتواند از نقد ما و دفاع احمدینژاد و نیز دفاع ما از دولت و نقد احمدینژاد به روحانی و دولت بهترین بهرهبرداری را کند؛ یعنی بتواند تصمیم آگاهانهای برای آینده بگیرد. بااینحال نظر من این است که احمدینژاد میداند، نامزد مورد نظر او تأیید صلاحیت نمیشود و میخواهد هم اعلام کند که در صحنه حضور دارد تا حذف نشود و هم اینکه عملا در رقابت انتخاباتی حضور پیدا نکند.
برای اینکه روشن شود پایگاه اجتماعی احمدینژاد چقدر است، میتواند در انتخابات شوراها فعال شده و فهرستی از هواداران بدهد تا معلوم شود که پایگاه او در تهران و شهرستانها چه میزان است. اما فکر میکنم با اینکه میداند در شوراهای شهر با مشکل تأیید صلاحیتها مواجه نمیشود، از کسی حمایت نمیکند و فهرستی نمیدهد؛ اما در ریاست جمهوری با اینکه میداند رد صلاحیت میشود، شرکت میکند تا بگوید که اگر ما حضور داشتیم، برنده انتخابات میشدیم. بههرحال این جریان نمیخواهد آرای خود را درون سبد جریان اصولگرا بریزد. بخش دیگر اصولگرایان، جبهه پایداری است که نامزدهای آنها علیالقاعده کسانی هستند که شعارشان این است که ما میخواهیم برجام را به هم بزنیم و در مقابل ترامپ عکسالعمل نشان خواهیم داد. آنها «هل مِن مبارز» سر میدهند و از نظر اقتصادی هم شعارهایی مثل احمدینژاد سر خواهند داد؛ مثلا وعده یارانه صدهزارتومانی میدهند. جریان اصولگرا زیر بار این طیف هم نخواهد رفت چراکه فکر میکند نه کشور توان این شرایط را دارد و نه کسی میتواند این شعارها را محقق کند، حتی اگر آنچه مطرح شود، رأیآور باشد. علاوهبراین، جریان جدیدی شکل گرفته است. خیلی تلاش کنند، وضعی مشابه جبهه پیروان خط امام و رهبری را پیدا خواهند کرد. گذشته از این، اصولگراها برنامهای برای اداره کشور ندارند، اگر داشتند تا به حال اعلام کرده بودند.
برخی معتقدند آرای آقای قالیباف ریزش داشته است.
بله، همینطور است. ولی حتی اگر آرای او ریزش هم نکرده بود، باز هم عدد آن دورقمی نمیشد؛ یعنی هیچ وقت به ١٠ میلیون نمیرسد. ماجرای املاک نجومی و پلاسکو داستان او را تمام کرد! سعید جلیلی هم در خوشبینانهترین حالت همان چهار میلیون رأی را ممکن است بیاورد. بر این اساس آنها، یعنی جریان اصولگرا دلخوش کردهاند که مثلا یک موج اجتماعی تازهای به راه بیفتد و …
پیشنهاد شما درباره راهبرد دولت برای بهبود ارتباط با افکار عمومی در فرصت باقیمانده تا انتخابات چیست؟
کاری که در این شرایط میتوان انجام داد این است که دولت گزارش کار ارائه بدهد. به نظرم بهتر است اولین محور این باشد که دوره دوم احمدینژاد را با این دولت مقایسه کند؛ یعنی در آن گزارش بگوید که مثلا قیمت کالاها، طلا، ارز از سال ٨٨ تا ٩٢ چه میزان افزایش داشت و این عدد از ٩٢ تا ٩٦ چه تغییراتی داشته است؛ مثلا قیمت مواد خوراکی و لوازم مصرفی از خودرو گرفته، تا یخچال و ماشین لباسشویی و… .
سپس نشان دهد قیمت ارز تقریبا ٤٠٠ درصد در بازه ٨٨ تا ٩٢ افزایش داشته است؛ اما در دولت روحانی این افزایش حداکثر ٢٠ درصد بوده است. حتی اگر روحانی نخواهد نامزد هم بشود، باید این گزارش را ارائه دهد. در این صورت مردم خواهند دید که درست است که بسیاری از مشکلاتشان حل نشده، اما اگر قرار بود نرخ دلار با همان رشد ٤٠٠درصدی زمان احمدینژاد افزایش یابد، هر دلار الان ١٢ هزار تومان بود. سکه به جای یک میلیون تومان، سه تا چهار میلیون شده بود. پراید ٢٠میلیونی به ٥٠، ٦٠ میلیون رسیده بود و قیمت مواد خوراکی، میوه، نان، برنج، چای و لبنیات سر به فلک کشیده بود.
اصلا مردم نرخ تورم را هم بر اساس قیمت همین اقلام میسنجند…
باید اینها را با مردم در میان گذاشت و البته باید با آنها صادق بود؛ یعنی اگر موردی هم بوده که نسبت به دولت احمدینژاد افزایش قیمت داشته، باید به طور شفاف به مردم گفت. یکی دیگر از کارهایی که روحانی میتواند انجام دهد، این است که به مردم وعدههای معقول بدهد. ببینید! ماجرای نجومیها، چه حقوقها و چه املاک به اعتماد مردم آسیب رساند. راه بازگرداندن این اعتماد ازدسترفته، شفافیت است. آقای روحانی باید برای موضوع شفافیت کاری انجام دهد که این اتفاق نهتنها در دوره او، بلکه در دورههای بعد نیز تکرار نشود. شفافیت اقتصادی باید در همه امور حاکم شود. از حقوقها گرفته تا مزایدهها و مناقصهها و واگذاریها. در واقع روحانی باید لایحهای به مجلس ببرد که در آن عرصه اقتصاد به قدری شفاف شود که اگر کسی بخواهد سوءاستفاده کند، امکان افشای آن باشد. یکی از کارهای خوبی که روحانی میتواند انجام دهد، این است که دولت «وحدت ملی» تشکیل دهد؛ یعنی سعی کند از همه جناحها در ترکیب کابینه خود استفاده کند و به مردم توضیح بدهد که میخواهد مثلا مدیریت قویتری در دوره دوم خود داشته باشد. مردم نقش دولت در برجام را میدانند، اما این را که دولت در حفظ آزادی فضای مجازی و تلگرام چه نقش داشته است نمیدانند. دولت میتواند اینها را به مردم توضیح بدهد؛ چون این فضای مجازی است که امکان عمومی افشاشدن تمام مفاسد را فراهم میکند؛ به عنوان نمونه اگر فضای مجازی فیلتر و محدود شده بود، ماجرای فیشهای حقوقی، املاک نجومی و پلاسکو به این ترتیب پیش نمیرفت. این فضا کمک کرد تا ابعاد فاجعه پلاسکو روشن شود. آقای روحانی میتواند چند برنامه درباره شفافیت و مبارزه با فساد ارائه بدهد.
به نامزد پوششی فکر میکنید؟!
خیر. ما یک نامزد داریم و آن هم آقای روحانی است. با انتقادهایی هم که به او داریم، اما تنها به او فکر میکنیم.