حادثه هفتم تیر سال ۶۰ آغاز رسمی خیانت سازمان منافقین به انقلاب اسلامی بود.
حادثه هفتم تیر سال ۶۰ آغاز رسمی خیانت سازمان منافقین به انقلاب اسلامی بود.
به گزارش یوپنا، روزنامه اعتماد همزمان با سالگرد هفتم تیر در گزارشی به پیدایش و فعالیت سازمان منافقین از سال ۴۲ تا واقعه هفت تیر پرداخته است: “روز ٧ تيرماه سال ٦٠ در تاريخ انقلاب اسلامي بسيار تاثيرگذار و يك سرفصل مهم است. سازمان مجاهدين خلق (همان كه بعدها به حق به سازمان منافقين مشهور شد) در اين روز با بهرهبرداري از شبكه نفوذ خود در درون نظام موفق شد با انفجار حزب جمهوري اسلامي، جمع بزرگي از سران انقلاب و مسوولان نظام اسلامي را به شهادت برساند و در شرايطي كه ايران در حال جنگ با عراق و دفاع از سرزمين خود در مقابل تجاوز بود، جنگ مسلحانه عليه جمهوري اسلامي را آغاز كرد. شناخت اين سازمان براي همه كساني كه به تاريخ معاصر علاقهمندند و به شناخت جريانهاي سياسي و فرهنگي فعال در ٦٠ سال اخير كشورمان تمايل نشان ميدهند، بسيار ضروري است و ميتواند كوهي از تجربه را براي همه ما فراهم آورد و نسل كنوني و آينده را به تجاربي مهم مسلح سازد.
مقطع تاسيس: سازمان مجاهدين در پي رخدادهاي سال ٤٢ از دل جريانهاي مبارز مذهبي و مشخصا نهضت آزادي ايران ظهور كرد. در پي كشتار ١٥ خرداد سال ٤٢ تقريبا همه جريانهاي سياسي به اين نتيجه رسيدند كه رژيم شاه زبان زور را بهتر ميفهمد و براي سرنگوني آن چارهاي جز مبارزه مسلحانه وجود ندارد. بانيان سازمان با تحليل شرايط دروني و تحت تاثير فضاي مبارزه مسلحانه جريان چپ ماركسيستي در دنيا به اين نتيجه رسيدند كه بايد تشكيلات مخفي و مشابه جريانهاي چريكي در ديگر كشورها را البته با ايدئولوژي اسلامي ايجاد و خود را براي يك مبارزه سرنوشتساز آماده كنند. در آن مقطع ارتباط با سازمانهاي مبارز ديگر و از جمله همكاري با سازمان آزاديبخش فلسطين از راهكارهايي بود كه سازمانهاي چريكي ايراني در پي آن بودند و سازمان مجاهدين خلق هم وارد همين تعامل شد.
تدوين ايدئولوژي: سران اوليه سازمان يكي از اقدامات مهم و ضروري اوليه را تدوين ايدئولوژي تعيين كردند. آنان از سويي مسلمان بودند و اصرار داشتند نوع نگاه ديني را در ترسيم خطوط اعتقادي خود از جمله در جهانبيني توحيدي ترسيم كنند اما در عين حال مجموعه كتابهايي كه در حيطه اقتصاد و سياست و مبارزات ضدامپرياليستي مورد توجه آنان بود به حيطه فكري ديگري يعني ماركسيسم تعلق داشت. بسياري معتقدند سران اوليه سازمان با آنكه انگيزه درستي داشتند اما سازماني را بنا نهادند كه التقاط در درون ايدئولوژي آن به شكل عميقي وارد شده بود. كتاب «شناخت» سازمان از نظر منتقدان تحت تاثير انديشه مادي قرار داشت. كتاب «راه انبيا، راه بشر» به نوعي بينيازي از راه انبيا براي بشري كه رشد عقلي پيدا ميكند را تبليغ ميكرد. كتاب «اقتصاد به زبان ساده» را بايد برگردان اقتصاد سياسي ماركس دانست. البته كتاب «راه حسين» بر كساني كه در دادگاههاي رژيم گذشته بر موضع جهاد خودشان ايستادند و شهيد شدند، تاثير زيادي داشت.
تغيير ايدئولوژيك: وجود همان زمينه التقاط فكري در ايدئولوژي سازمان موجب شد كه در سال ٥٤ يك اتفاق بزرگ در سازمان رخ دهد و آن تغيير ايدئولوژيك سازمان بود. يعني سران وقت سازمان با صدور بيانيهاي رسما اعلام كردند كه ديگر مسلمان نيستند و از اين پس سازمان مجاهدين رسما به عنوان يك سازمان ماركسيستي فعاليت خواهد كرد. در سال ٥٠ تا ٥٣ تقريبا تمامي بانيان و سران اوليه سازمان دستگير و اعدام شدند يا در درگيري مسلحانه با ماموران ساواك به شهادت رسيدند و در نبود آنان كساني به رهبري سازمان رسيدند كه قوت فكري نيروهاي اوليه را نداشتند و ارتباطشان با سازمانهاي ماركسيستي بيشتر شده بود و مطالعه كتب ماركسيستي را در سازمان به رويه عادي تبديل كرده بودند و از پشتوانههاي اعتقادي قدرتمندي برخوردار نبودند. در آن شرايط برخي از سران وقت سازمان به بقيه اعضا خيانت كردند و با ماركسيست شدن خود به كل جريان مذهبي و ديني مبارز هم خيانت كردند. البته اين جريان نتوانست سازمان را در اختيار خود نگه دارد و تحت فشار گروههاي مبارز مذهبي مجبور شد از عنوان ديگري براي ادامه فعاليت خود استفاده كنند.
احياي مجدد سازمان: در فاصله سالهاي ٥٤ تا ٥٧ عملا سازمان مجاهدين خلق فعاليتي خاص انجام نميداد و عملا وجود خارجي نداشت. سران باقيمانده سازمان در زندان بودند و همچنان خود را مسلمان ميدانستند و به ايدئولوژي و آرمان اوليه سازمان وفادار بودند. البته در زندان در مقابل آنان علماي زنداني قرار گرفته بودند كه خواستار تجديد نظر سازمان در مباني فكري و نيز در نوع ارتباط آنان با جريانهاي ماركسيستي بودند. مسعود رجوي و ديگر بازماندگان سازمان حاضر به پذيرش اين امر نبودند و بنابراين در درون زندان تعارضات فكري و سياسي جدي ميان آنان ايجاد شده بود كه همين امر در سالهاي بعد از انقلاب مبناي اختلافات جديتري شد. در آستانه پيروزي انقلاب همه اعضاي سازمان از زندان آزاد شدند و احياي مجدد سازمان در دستور كار سازمان قرار گرفت.
تعامل منافقانه: سران سازمان از همان ابتداي پيروزي انقلاب دريافتند آنان در رهبري مبارزات مردم نقشي نداشتند و اين روحانيت و مرجعيت ديني بود كه توانست مردم را بسيج كند و تغيير رژيم را ممكن سازد. از سوي ديگر، ميل آنان به كسب قدرت هم با مقاومت نيروهاي سياسي مخالف مواجه ميشد و با راي ندادن سازمان به قانون اساسي، فعاليت قانوني هم در برخي حوزهها مانند شركت در انتخابات رياستجمهوري براي آنان ناممكن شد. سران سازمان مطمئن بودند كه تعارض و رويارويي آنان با نظام در مقطعي رخ خواهد داد و بنابراين براي آن مقطع خود را آماده كردند. يكي از تمهيدات براي آن مقطع ايجاد «شبكه نفوذ» بود تا در هنگام شروع جنگ مسلحانه دست برتر را داشته باشند. حادثه ٧ تير سال ٦٠ با استفاده از همين شبكه نفوذ ايجاد شد؛ مقطعي كه خيانت رسمي سازمان منافقين به انقلاب اسلامي كليد خورد.”