خاستگاه آقای روحانی اصولگرایی است. اکثر مواقع مواضع ایشان به اصولگرایان بیشتر از اصلاح‌طلبان نزدیک‌تر بوده، ضمن اینکه وی بحث‌های انتقادی هم علیه اصلاح‌طلبان داشته است.

پس از فوت حبیب‌الله عسگراولادی و آیت‌الله مهدوی‌کنی جای خود را در میان عقلای اصولگرا بازکرده و امروز به عنوان یکی از تئوریسین‌های این جریان می‌گوید در این یک سال در فقدان آیت الله خلاء حضورش حس می‌شود و کسی جایگزین هاشمی نخواهد شد، محمدرضا باهنر به سعه صدر هاشمی در برابر تخریب‌های این چند سال اخیر اشاره می‌کند و معتقد است سعه صدر آیت‌الله باعث محبوبیت زیاد شد و می‌گوید، وقتی که پسرش متهم بود و زمانی که به دادگاه رفت و حکم اجرا شد و به زندان افتاد هاشمی یکبار هم عکس‌العمل حکومتی نشان نداد و درباره  نفوذ و قدرت کلام  وی معتقد است خطبه‌های آیت‌الله هاشمی، مدبرانه، محققانه و بسیار مؤثر بود که دست‌آویزی برای کارشناسان می‌شد.
به گزارش یوپنا متن مصاحبه ایلنا با محمدرضا باهنر به شرح ذیل است:

جامعه روحانیت مبارز دیداری با آقای روحانی داشت که تعبیر برخی از آن دیدار این است که مواضع روحانی و اصولگرایان به یکدیگر نزدیک‌تر شده است. نظر شما چیست؟

خاستگاه آقای روحانی اصولگرایی است. اکثر مواقع مواضع ایشان به اصولگرایان بیشتر از اصلاح‌طلبان نزدیک‌تر بوده، ضمن اینکه وی بحث‌های انتقادی هم علیه اصلاح‌طلبان داشته است. در سال ۹۲ مجموعه اصول‌گرایان نتوانستند روی کاندیدایی واحد متمرکز شوند و از کاندیداهای متعدد حمایت کردند. اصلاح‌طلبان از روحانی حمایت کرده و عملاً هم او تا حدودی وامدار اصلاح‌طلبان شد اما در انتخابات سال ۹۶ توقع اصلاح‌طلبان بالاتر رفت و انتظاری که از روحانی داشتند، برآورده نشد.

باید دانست روحیات و مواضع روحانی با یک رفت و آمد و گفت‌وگو تغییر پیدا نمی‌کند. اینکه بخواهیم ملاقات روحانی را با برخی اعضای جامعه روحانیت، علتی برای تغییر موضع رئیس جمهور بدانیم چندان تأثیرگذار نمی‌دانم. البته نمی‌گویم بی‌تأثیر بود اما اینکه علت تامه باشد، نه این‌گونه نیست.

آقای روحانی، حجت‌الاسلام ناطق نوری و مرحوم آیت‌الله هاشمی از اعضای اولیه جامعه روحانیت بودند، فعالیت داشتند و حتی زمانی که جامعه روحانیت به دو بخش روحانیت مبارز و مجمع روحانیون تقسیم شد این آقایان محکم و پایدار در جامعه روحانیت باقی ماندند اما رابطه‌شان با جامعه روحانیت در فضای سال ۸۴ تا ۹۲ کمی ضربه خورد و کمرنگ شد. البته براساس شنیده‌ها، روابط آقای روحانی با جامعه روحانیت خوب بود و در جلسات شورای مرکزی شرکت داشتند اما اکنون به لحاظ امنیتی می‌گویند اگر جلسات در ریاست جمهوری برگزار شود شرکت می‌کنم. اینکه برخی از اعضای جامعه روحانیت در دیدار با رئیس جمهور حضور نداشتند به این دلیل بود که تعدادی به انتخاب خود جامعه روحانیت به عنوان نماینده حضور یافتند و این چینش، موضعی نبوده است.

چرا جامعه روحانیت مبارز در زمان حیات آیت‌الله هاشمی که ایشان بارها آمادگی میزبانی جلسات را داشتند، از تشکیل جلسات استقبال نکردند و هیچ‌گاه اعضای جامعه روحانیت با ایشان جلسه‌ای برگزار نکردند اما بعد از فوت آن مرحوم، اعلام حمایت کردند و به محکوم کردن توهین‌ها علیه ایشان پرداختند؟

این مسائل را نباید در یک مقطع زمانی کوتاه دید. اگر بخواهیم آقای هاشمی را تحلیل کنیم باید گفت ایشان از سال ۴۳ در نهضت حضرت امام(ره) تا روز رحلت‌شان نقش‌آفرین بودند و در این مسیر بیش از ۵۰ ساله، افت و خیزهایی هم وجود داشت. به طور مثال اگر سال‌های دوره اول دولت اصلاحات را مرور کنیم،‌ بیشترین و سنگین‌ترین هجمه‌ها در آن زمان از سوی اصلاح‌طلبان به آقای هاشمی شد. هتاکی‌های زیادی کردند به گونه‌ای که آیت‌الله هاشمی را که نفر اول انتخابات در تهران بود به دهک سوم ۳۰ نفر کاندیدا رساندند و در مسیر تخریب‌ها، القاب عالیجناب ‌سرخ‌پوش، آیت‌الله خاکستری و نسبت دادن قتل‌های زنجیره‌ای و هر اتفاق ناخوشایند در طول ۳۰ سال قبل را بر دوش آقای هاشمی انداختند. علت آن هم این بود که آقای خاتمی در زمان کاندیداتوری شعار تغییر را مطرح کرد و این‌گونه وانمود کرد که سمبل وضع موجود آقای هاشمی است و حتی یکی از دلایلی که آقای ناطق نوری نتوانست در دوم خرداد موفق شود، این بود که بسیار بر وابستگی سیاست‌‌‌های خود و دنباله‌روی مشی آیت‌الله هاشمی تأکید داشت. ‌بعد از آن مقداری فضا نرم‌تر شد اما بعد از آن دولت نهم و دهم به میدان آمد و تخریب‌ها از یک زاویه دیگر شروع شد.

متأسفانه با وجود تمام خدمات آقای هاشمی در طول زندگی ایشان، بعضی وقت‌ها این هجمه‌ها آن‌قدر زیاد بود که با اینکه از بیان این کلمه ابا دارم اما ایشان را جزو چهره‌های منفور جامعه به حساب می‌آوردند و افکار عمومی احساس می‌کردند که وی و اطرافیانش حقشان را خورده‌اند. خدا را شکر در این سال‌های پایانی زندگی‌شان مقدار زیادی از این مسائل اصلاح شد و در انتخابات خبرگان سال ۹۴ ‌در تهران اول شدند و چهره و محبوبیتی که در گذشته داشتتند، بازسازی شد.

درباره اینکه جامعه روحانیت با آقای هاشمی جلسه نداشت باید گفت، چرا داشت ‌اما تعداد جلسات کم بود و در جاهایی هم اختلاف نظر داشتند. بعد از سال ۸۸ رفت و آمدهایی بود و بارها خود مرحوم آیت‌ا‌لله مهدوی‌کنی با آیت‌الله هاشمی دیدار و گفت و شنود کردند و جلساتی هم داشتند که البته نقدهایی هم به یکدیگر وارد می‌کردند.

شاید یکی از دلایلی که حجت‌الاسلام ناطق نوری و آیت‌الله هاشمی از اصولگرایان فاصله گرفتند این است که عنوان می‌کردند جریان اصولگرایی با توجه به هجمه‌هایی که به آنها وارد شد با تمام توان برای دفاع به میدان نیامد و یکی از گلایه‌ها بعد از سال ۸۸ این بود.

واقعاً چرا جریان اصولگرایی از این آقایان در برابر هجمه‌ها دفاع نکرد؟

هر کسی برای خود دلایلی داشت. گروهی بودند که خیلی محکم به تخریب‌کنندگان پیوستند و عده‌ای هم معتقد بودند که خیلی نباید به دعواها دامن زد. به طور مثال مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی معتقد بودند که نباید وارد یک طرف دعوا شد و این سرمایه‌های اجتماعی باید پیرامون وحدت جمع شوند. نباید عده‌ای از بزرگان کشور این طرف روند و یک عده آن طرف و یک جنگ تمام عیار راه بیافتد. هر کسی به دلایل مختلف موضع خاصی می‌گرفت، بعضی‌ها را محکوم می‌کردند که ساکت فتنه یا کاسب فتنه هستند که البته فتنه، فتنه عظیمی بود و خیلی‌ها از آن می‌‎خواستند بهره‌برداری کنند.

در دوره تخریب آیت‌الله هاشمی جزء کدام دسته بودید؟

هیچ زمانی آقای هاشمی را در رسانه‌ها و تریبون‌ها تخریب نکردم و در جاهایی هم دفاع کردم، اما زمانی هم که احساس می‌کردم ایشان موضعی گرفته که در آینده باعث تخریبش می‌شود، هشدارهای لازم را می‌دادم. به طور مثال در سال ۸۴ که در روزهای آخر تصمیم به کاندیداتوری گرفتند، به دلیل تخریب‌ها ۱۰ روز قبل از ثبت‌نام ریاست جمهوری به دیدار آقای هاشمی رفتم و گفتم حس من این است که می‌خواهید کاندیدا شوید. درست است که در نظرسنجی‌ها نفر اول هستید و ۳۵ درصد رأی موافق دارید و نفر بعد از شما مثلاً ۱۰ درصد رأی دارد – آن زمان هنوز آقای احمدی‌نژاد بالا نیامده بود و آقای قالیباف مطرح بود- ولی باید توجه داشته باشید که آرای منفی شما ۵۰درصد است و اگر شما کاندیدا شوید هر کسی که در مقابل شما کاندیدا شود، رأی می‌آورد. البته ایشان این تحلیل را قبول نداشتند. منظورم این است که در چنین مواردی مشفقانه و دوستانه آنچه مدنظر داشتیم به ایشان منتقل کردیم و هیچ گاه رابطه تیره‌ و قهرآمیز نداشتیم.

اولین دیدار و آشنایی شما با آقای هاشمی چگونه بود؟

قبل از دانشجویی در کرمان بودم و دیپلمم را هم آنجا گرفتم و برای دانشگاه به تهران آمدم اما در آن مقطع، ارتباط رفت و آمدی و چهره به چهره با آقای هاشمی نداشتم. هفته‌های قبل از انقلاب ایشان را دیدم و ارتباط برقرار کردم زمانی که شورای انقلاب توسط حضرت امام(ره) به صورت محرمانه تأسیس شد و جلسات آن در خانه‌ها و اماکن دیگر برگزار می‌شد که برخی از این جلسات در منزل شهید باهنر بود و در آنجا ایشان و دیگر بزرگان ازجمله شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی و آیت‌الله خامنه‌ای هم حضور داشتند.

در سال ۵۴ دوران دانشجویی من در دانشگاه علم و صنعت تمام شد و دو سال به سربازی رفتم و قبل از اینکه فرمان فرار از پادگان‌ها توسط حضرت امام(ره) صادر شود سربازی من در سال ۵۶ تمام شد و بعد از آن هم در کرمان زندگی می‌کردم که تقریباً رابط بین محافل انقلابی تهران و کرمان بودم و هر هفته به تهران می‌آمدم و در جلساتی که برگزار می‌شد شرکت کرده و آخرین بیانه‌ها را به کرمان می‌بردم و برخی مطالب را منتقل می‌کردم.

دیدارم با آقای هاشمی در ماه‌های آخر پیروزی انقلاب بود اما آشنایی من با افکار ایشان از زمانی که بیانیه پیروزی انقلاب را در تلویزیون خواندند، بود. آشنایی و همکاری نزدیک‌تر ما از زمان کنگره حزب جمهوری اسلامی که به تهران آمدم شروع شد. ۳۰ نفر از بزرگان کشور به عنوان شورای مرکزی انتخاب شدند که من هم در آن شورا حضور داشتم و در آن زمان به صورت هفتگی جلسات پر و پیمان برگزار می‌شد.

بعد از آن هم در سال ۶۲ وارد مجلس شدم که تقریباً یک دوره و نیم ایشان ریاست مجلس را برعهده داشتند. زمانی که رئیس جمهور شدند ارتباطاتمان از جنس کاری جدی بود. بالاخره بعد از دو دوره که دانش آموز منضبطی در مجلس بودم (با خنده) و سعی داشتم که بر مباحث مسلط شوم، از دوره سوم و چهارم نقشم در مجلس پررنگ شد و مسائل مهمی ازجمله لایحه برنامه، لوایح بودجه و همکاری‌های بین دولت و مجلس پیش می‌آمد، به همین دلیل ارتباط کاری‌ام با آقای هاشمی بسیار زیاد بود.

اگر نهضت امام(ره) را بخواهیم یک کار بزرگ قرارگاهی تعبیر کنیم، فرمانده قرارگاه را حضرت امام(ره) می‌دانم و رئیس ستاد این قرارگاه آیت‌الله هاشمی بود. ایشان بود که از روز اول در کنار فرمانده قرارگاه نهضت تا پیروزی انقلاب فعال بودند و نقش مؤثری در پیشبرد نهضت حضرت امام (ره) داشتند. البته قبل از انقلاب، بزرگان و نزدیکان امام(ره) تقریباً کارها را بین خود تقسیم کرده بودند و افرادی مانند شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی، شهید باهنر و شهید مفتح بیشتر به دنبال فرهنگ‌سازی و آموزش در ارتباط با نهضت امام (ره) رفتند، اما افرادی مانند آیت‌الله هاشمی و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (حفظ الله) بیشتر فعالیت‌شان افشاگری و تبیین نهضت برای مردم و درگیر شدن با نظام طاغوت و تحمل زندان و تبعید و فرار بود.

آقای هاشمی عموماً در بخش سخنرانی‌های تند علیه نظام شاهنشاهی فعال بودند. نقل است که در زمانی طولانی، طلاب حوزه علمیه از رفتن به سربازی معاف بودند اما زمانی که انقلابی‌گری بین طلاب رونق گرفت، رژیم طاغوت قانون را لغو کرد و گفت باید طلاب به سربازی روند و اولین برخورد رژیم با آقای هاشمی این بود که او را به سربازی فراخواند. واکنش‌ها این‌گونه بود که برای شخصی مانند آیت‌الله هاشمی و امثالهم، رژیم قانون را عوض کرد تا بتواند اوضاع را کنترل کند.

اگر بعد از پیروزی انقلاب بخواهیم هیأت امنایی برای ‌ساماندهی نظام از استقرار جمهوری اسلامی تا تصویب نهادها مانند مجلس، ریاست جمهوری، خبرگان رهبری و تصویب قانون اساسی در نظر گیریم یکی از اعضای این هیأت امنا، آقای هاشمی رفسنجانی بود. ایشان در انقلاب چهره بی‌نظیری بود که در نهضت امام(ره)، تأسیس نظام جمهوری اسلامی و شورای انقلاب نقش بسیار مؤثری داشت و تنها کسی از این هیأت بود که ریاست مجلس را هم تجربه کرده بود.

از زمانی که مجلس اول تشکیل شد بزرگان و نسل اول انقلاب که سن آنها بین ۲۰ تا ۴۵ سال بود ازجمله شهید چمران و حضرت آقا حضور داشتند اما همه به تفاهم رسیدند آیت‌الله هاشمی بدون اینکه رقیبی داشته باشد رئیس مجلس شود. این در حالی بود که حضرت امام(ره) روی مجلس خیلی حساب می‌کردند و این جمله که مجلس در رأس امور است هم برخواسته از اصول قانون اساسی و هم اعتقاد امام(ره) بود، مبنی بر اینکه مجلس باید مملکت را اداره کند و مجلس با این اهمیت به دست آقای هاشمی سپرده شد.

در آن مقطع رئیس‌جمهور بنی‌صدر بود که فراری شد و بعد از آن هم دوره ریاست جمهوری شهید رجایی طولانی نبود و دو دوره مقام معظم رهبری به ریاست رسیدند که مهندس موسوی نخست‌وزیر شد. در آن دوره عملاً رئیس جمهور خیلی اختیارات زیادی را نداشت و بیشتر یک چهره تشریفاتی محسوب می‌شد و کارها به دست نخست‌وزیر بود و رئیس امور اجرایی محسوب می‌شد. بعد از ‌این دوره، مسؤولان مملکت احساس کردند این‌گونه نمی‌شود که اداره مملکت دو قدرتی باشد یعنی نمی‌شود رئیس جمهوری که توسط مردم انتخاب ‌می‌شود خیلی اختیار نداشته باشد اما نخست‌وزیری که توسط مجلس رأی اعتماد می‌‌گیرد همه اختیارات را داشته باشد، لذا تصمیم به اصلاح قانون اساسی گرفته شد تا موارد متعددی در آن تجدید نظر شود، ازجمله نخست‌وزیر حذف و رئیس جمهور به طور واقعی رئیس امور اجرایی کشور شد و اولین رئیس جمهوری که با این قانون اساسی روی کار آمد، آقای هاشمی رفسنجانی بود. حتی برخی‌ها که می‌خواستند متلکی به آقای هاشمی بیاندازند و تخریب کنند، می‌گفتند اصلاً قانون اساسی را به خاطر آقای هاشمی عوض کردند و تعبیر این‌گونه داشتند.

آقای هاشمی بعد از آن دوره سخت اداره مجلس اول و دوم که جلسات متعدد را با حضور لیبرال‌ها و نهضت آزادی‌ها و حتی طرفداران بنی‌صدر و منافقین در فضایی پر تنش اداره می‌کردند، پس ‌از اینکه مجلس به یک سکون و ثباتی رسید به ریاست جمهوری رفتند، ‌لذا از مجلس سوم اگر اختلافی بود اختلاف بین خانواده انقلاب بود و ضد انقلاب در مجلس نداشتیم.

زمانی که ایشان رئیس مجلس بود نمایندگان و وزرای کابینه بیشتر کارهایشان را با آقای هاشمی هماهنگ می‌کردند تا نخست‌وزیر، یعنی هر کس بحث، پیشنهاد و مشکلی داشت بیشتر با او مطرح می‌کرد. ایشان شخصیت بی‌نظیری در انقلاب بود و از همه مهمتر در زمانی که رئیس مجلس بود، جانشین فرمانده کل قوا در جنگ هم بود و جنگ را هم تقریباً به صورت مستقیم اداره می‌کرد. آن زمان خیلی توطئه علیه نظام وجود داشت و با توجه به اینکه سپاه تازه شکل گرفته بود و ارتش هم بود، بسیاری دنبال این بودند که بین سپاه و ارتش شکاف ایجاد کنند که جزو برنامه‌های جدی ضدانقلاب بود اما آقای هاشمی نه تنها دفاع مقدس را اداره کرد، توانست این دو نهاد نظامی را کنار هم بنشاند و همسویی و همگرایی به وجود آورد.

آیت‌الله هاشمی در زمان ریاست‌جمهوری هم خیلی کارهای بزرگی انجام دادند، ‌ازجمله بازسازی تخریب‌های جنگ و عمران، توسعه و آبادانی کشور. بعد از آن هم تا روز رحلت در مجمع تشخیص مصلحت نظام که یک نهاد مؤثر است به فعالیت پرداختند.

کار مهم دیگر ایشان در زمان جنگ، خطبه‌های نماز جمعه بود. در برخی مواقع خبر داشتیم که عملیاتی موفق نمی‌شد یا تعداد شهدا زیاد بود اما ایشان در خطبه‌های نماز جمعه این مسائل را جمع می‌کرد و اعتماد به مردم می‌بخشید. تقریباً خیلی از رسانه‌های بیگانه منتظر بودند ببینند وی در نماز جمعه چه می‌گوید تا متوجه خط‌مشی نظام و دولت شوند و یک صحبت یک ساعته ایشان، هم محور تحلیل و سوژه رسانه‌های خودی و هم رسانه‌های متخاصم و بیگانه بود.

البته آیت‌آلله هاشمی در طول زندگی زیروبم زیادی داشت. در تخریب‌ها کار را به آنجا رساندند که تنفر مردم را علیه ایشان تحریک و بسیج کردند. متأسفانه این داستان را اصلاح‌طلبان تندرو شروع کردند، مثل مطالبی که اکبر گنجی، مصطفی تاج‌زاده و دیگران می‌نوشتند. روزنامه سلام به مدیر مسؤولی آیت‌الله موسوی خویینی‌ها، نشریه عصر ما و سازمان مجاهدین انقلاب آقای هاشمی را مورد هجمه قرار دادند. حتی یک عده دنبال این بودند که البته اکنون هم هستند که پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و اینکه به اصطلاح حضرت امام(ره) وادار به نوشیدن جام زهر شد را به گردن آقای هاشمی بیاندازند.

باید گفت آقای هاشمی با شجاعت و صلابت این مسؤولیت را پذیرفت و علت آن را هم گفت که به چه دلیل قانع شدم و باورم آمد که باید قطعنامه را بپذیریم اما بعضی‌ها می‌خواستند این را با وجود اینکه امتیازی برای هاشمی بود تبدیل به یک اهرم فشار برای تخریب هاشمی کنند که هنوز هم این جریان ادامه دارد.

در رابطه با تخریب‌ علیه آیت‌الله هاشمی خاطره‌ای دارم. اواخر مجلس پنجم که درصدد بستن لیست مجلس ششم بودیم، آقای هاشمی سرلیست ما بود. موقعی که این خبر به بیرون رسید اصلاح‌طلبان رسماً به ما پیغام دادند که یا آقای هاشمی را از بالای لیست بردارید یا اینکه همه شما را به دریا می‌فرستیم و غرق می‌کنیم! اگر می‌خواهید نجات یابید اولین شرط این است که هاشمی را از لیست کنار بگذارید که قبول نکردیم.

در مجلس ششم از لیست اصولگرایان به جز دو سه نفر بیشتر راه نیافتیم که یکی از آن چند نفر آقای هاشمی بود. بعد از اینکه نتیجه انتخابات روشن شد من و آقای مرعشی را مأمور کردند که اوضاع فضای سیاسی بررسی کنیم. البته به طور مستقیم بیان نکردند، اما مقصودشان این بود که ببینید می‌توانم در این مجلس رئیس شوم یا نه. ما رفتیم و بعد ۱۰ روز که با حدود ۴۰۰ نفر ازجمله نماینده‌ها بحث و گفت‌وگو کردیم، نزد ایشان رفته و گفتیم شما در مجلس ششم رأی کافی را برای ریاست ندارید. این شاید یکی از دلایلی بود که اصلاً به مجلس نیامد و از موارد استثنایی بود که نه استعفا داد، نه در مجلس حاضر شد و نه اعتبارنامه مطرح شد و کلاً غایب شد و شاید حساب کرد اگر به مجلس ششم بیاید باید مثل یک نماینده عادی بنشیند که خوب این موقعیت برای او با این سابقه مناسب نبود.

با توجه به اینکه تأکید دارید این تخریب‌ها‌ از اصلاح‌طلبان شروع شد و در زمان احمدی‌نژاد ادامه یافت سهم اصولگرایان در این میان چه بود؟ آنجایی که نمایندگان اصولگرا علیه هاشمی نطق کردند این را هم به جریان احمدی‌نژاد نسبت می‌دهید و قبول ندارید که یک جایی هم اصولگرایان اشتباه کردند و آیت‌الله هاشمی را تخریب کردند؟

به دلیل اینکه احزاب قدرتمند و چارچوب‌مند در کشور نداریم، رقابت‌های ما جریانی و جناحی است، ‌بنابراین وقتی رقابت‌ها جریانی باشد، تر و خشک با هم می‌سوزند.‌ باید سؤال کرد رابطه احمدی‌نژاد با اصولگریان چه بود؟ آیا همه اصولگرایان همراه احمدی‌نژاد بودند و او همه اصولگرایان را قبول داشت؟ چون حزب قدرتمند نداریم این مشکلات وجود دارد. به طور مثال اگر من بخواهم به اصلاح‌طلبان نقد کنم دو رفتار در مجلس ششم را بیان کرده و می‌گویم اینها افرادی بودند که علیه نظام فلان کار را کردند یا استعفا دادند، در حالی که بسیاری از اصلاح‌طلبان همان رفتارهای تند را قبول نداشتند و در زمان فتنه هم در مجلس وقتی رئیس جلسه می‌شدم ‌پشت تریبون گفتم که نباید همه اصلاح‌طلبان را با چوب فتنه برانیم. فتنه‌گران خاستگاه‌شان اصلاح‌طلبان بود اما همه اصلاح‌طلبان فتنه‌گر نبودند.

احمدی‌نژاد هم خاستگاهش اصولگرا بود و تا قبل از انتخابش در سال ۸۴ یکی از چهره‌های اصولگرایان بود، اما اینکه اصولگراها تا چه حد پای احمدی‌نژاد بودند و چقدر از او دفاع کردند باید قائل به تفکیک باشیم. در سال ۸۴ حدود ۸ نفر کاندیدا بودند و بنده اصولگرا هم رئیس ستاد انتخابات آقای لاریجانی بودم. این یعنی اینکه بقیه را قبول ندارم و می‌خواهم این آقا رئیس‌جمهور شود. جالب است که بعد از اینکه آقای هاشمی با احمدی‌نژاد در مرحله دوم به رقابت پرداختند، بسیاری از آقای هاشمی و خیلی هم از احمدی‌نژاد حمایت کردند و بسیاری هم بیانیه صادر کردند و تبلیغ کردند اما جبهه پیروان خط امام(ره) و رهبری که در آن زمان نایب رئیس بودم و جامعه اسلامی مهندسین که احمدی‌نژاد عضو آن بود یک بیانیه صادر کرد که از هیچ‌کدام از این دو کاندیدا حمایت ویژه نمی‌کند و اعضا در انتخاب آزاد هستند و سینه برای هیچ‌کدام از نامزدها سپر نکردیم.

اکنون هم اگر یک فرد اصولگرایی در هر منصبی حرف بی‌ربطی می‌زند چون خاستگاهش اصولگرایی است از همه اصولگرایان می‌خواهند پاسخگو باشند! مشکل ما اصولگرایان و اصلاح‌طلبان و جریانات سیاسی این است که باید پاسخگوی همه حرف‌های با ربط و بی‌ربط باشیم.

‌می‌گویید اصلاح‌طلبان تخریب را شروع کردند. در این طرف هم باید نقش اصولگرایان را بگویید. حتی بعد از کنار رفتن احمدی‌نژاد هم عده‌ای‌ از اصولگرایان دست به توهین زدند. چرا از لفظ اصولگراها استفاده نمی‌کنید؟

اینکه می‌گوییم تخریب آقای هاشمی از جریان اصلاح‌طلبی شروع شد معنای آن این نیست که اصلاح‌طلبان به این تخریب راضی بودند، اما در فاصه ۷۶ تا ۸۴ یک مقاله، سخنرانی و توهین در نشریات اصولگرایی علیه آیت‌الله هاشمی از سوی اصولگرایان نداریم. وقتی ‌احمدی‌نژاد وارد شد، موجی مبنی بر تخریب ایشان را شروع کرد و سوار این موج شد. اصولگرایان از گروه‌های مختلفی بودند و عده‌ای خیلی خوششان آمد. برخی از اصولگرایان که بعد از ۸۴ به وجود آمدند مانند جریان پایداری و دیگر جریان‌های رادیکال از بین اصولگرایان سنتی نبودند و این هم باز معنایش این نیست که از اصولگرایان سنتی کسی علیه هاشمی کار نکرده است. حتماً افرادی هستند.

از سال ۸۴ به بعد تعدادی از جریان‌های اصولگرا مانند احمدی‌نژاد روی موج تخریب هاشمی کار را شروع کردند و در سال ۸۸ به دیگران هم رسید که پای برخی از مراجع و آقای ناطق نوری را هم به میان کشیدند.

البته هنوز سال اول ریاست جمهوری احمدی‌نژاد تمام نشده بود که رسماً اعلام کرد اصولگرایان را قبول ندارم و چیزی به عنوان جریان اصولگرایی را به رسمیت نمی‌شناسم که شامل همه ماها می‌شد. نه اینکه ما را تخریب کند بلکه اعلام برائت می‌کرد که من با اینها نیستم. او به هیچ وجه خود را مدیون اصولگرایان نمی‌دانست که رئیس جمهور شده است. شاید هم حق داشت لذا تعدادی از اصولگرایان تا ۱۵ روز مانده به انتخابات مرحله اول اصلاً از احمدی‌نژاد حمایت نمی‌کردند و زمانی که دیدند اوضاع دارد به نفع احمدی‌نژاد می‌شود یک‌مرتبه به سمت او رفتند.

آقای حجاریان در مجلس ششم به من پیغام داد یا هاشمی را از بالای لیست بردارید یا همه شما را به دریا می‌فرستیم، اما اکنون از آقای هاشمی دفاع می‌کند. خود دوستان هنجارشکن اصلاح‌طلب بارها اعلام کردند در آن زمان اشتباه کردیم و حتی آنهایی که انتخابات را تحریم می‌کردند اکنون می‌گویند پای صندوق بیایم یعنی مواضع تغییر کرده است. در اصولگرایان هم این‌گونه بود که از سال ۸۴ به بعد تقریباً اصلاح‌طلبان تحرکات علیه هاشمی را قطع کردند و حامی هاشمی شدند ولی جریان احمدی‌نژاد روی موج تخریب هاشمی پیش رفت. در تخریب‌های هاشمی، یک عده آمدند و سینه سپر کرده و حمایت کردند، یک عده سکوت کردند و یک عده هم همراه موج تخریب شدند.

فتنه هم همین‌گونه بود. البته معتقدم آن دو نفر رأس فتنه ظلم و خیانت کردند و باید پاسخ کارشان را هم بدهند، اما برخی می‌خواستند آقای هاشمی را هم جزو سران فتنه به حساب آورند ‌ولی بارها در سخنرانی‌ها گفتم ممکن است برخی در جریان فتنه آن‌گونه که باید موضع‌گیری نکردند اما نباید آنها را جزو سران فتنه به حساب آورد.

چقدر در این رابطه رایزنی کردید؟

وقتی آدم سیاسی یک موضع سیاسی در رسانه اعلام می‌کند، موضع خود را مشخص کرده، اما زمانی است که می‌گویید چند نفر را تربیت کردید که ممکن است در این زمینه ضعیف باشیم و نتوانسیم تربیت کنیم.

اینکه اعلام موضع داشتید یک بحث است اما زمانی که رسانه‌های اصولگرا آقای هاشمی را با عناوین ساکت فتنه یا خواص بی بصیرت نام می‌بردند چرا واکنشی برای جلوگیری از این رفتارها نداشتید؟

به من هم می‌گفتند. البته این افتخار نیست اما همه اصولگرایان این‌گونه نبودند و البته در رسانه‌های اصولگرا از سال ۸۴ تا ۹۲ مطالبی علیه هاشمی وجود داشت و حتی در مجلس هشتم و نهم می‌خواستند بیشتر آقای هاشمی را تخریب کنند اما آقای هاشمی در مجموع سعه صدر بالایی داشت.

ممکن بود آقای هاشمی اشتباهات استراتژیک داشته باشد. به طور مثال در مسائل کارشناسی ایشان در دوره ریاست جمهوری به سمت تعدیل سیاست‌های اقتصادی رفت اما این تعدیل آن‌قدر سرعت گرفت که به تعبیر برخی می‌گفتند این تعدیل باید صورت گیرد ولو اینکه دو سه دهک از محرومین هم له شوند و مملکت رونق گیرد. البته ما هم در مجلس حمایت کردیم ولی وقتی در سال ۷۳ یا ۷۴ رکورد تورم در حدود ۴۴.۵درصد زده شد، در مجلس ترمز تعدیل را کشیدیم و آقای هاشمی حتی از ما در نماز جمعه گلایه کرد مبنی بر اینکه اینها با ما بودند و ما آنها را روی کار آوردیم اما اکنون نمی‌گذارند سیاست تعدیل با آن سرعتی که مدنظر است، پیش رود.

از دیگر اشتباهات استراتژیک در سال ۷۶ که موجی به وجود آمد و کسی هم نمی‌توانست جلوی آن را بگیرد، این بود که در هفته‌های آخر آقای هاشمی گرایش‌هایی برای انتخاب آقای خاتمی نشان داد. البته به صورت مستقیم حمایت نکرد. بیشتر طرفدار آقای ناطق بود اما گرایش‌هایی نشان داد که برخی چنین احساس و تحلیل کردند هاشمی گرچه با آقای ناطق نزدیک است و مواضع یکسانی دارند، اما آقای هاشمی احساس کرد، اگر خاتمی رئیس‌جمهور شود راحت‌ترمی‌شود او را مدیریت کرد تا ناطق، چون آقای ناطق برای خود وزنه‌ای بود.

البته منظور این نیست که موضع آیت‌الله هاشمی باعث رأی خاتمی شد. آن دلایل دیگری دارد و به این مباحث چندان مربوط نیست. ‌افرادی که خاتمی را بر سر کار آوردند جریان فکری دیگری را دنبال می‌کردند و خاتمی نسبت به بسیاری از تخریب‌هایی که علیه هاشمی از سوی اصلاح‌طلبان رخ داد، راضی نبود.

در بین این تخریب‌‌ها علیه آیت‌الله هاشمی در مجلس نهم و دهم، آیا با تخریب‌کنندگان به صورت خصوصی صحبت کردید؟

بله، حتی دعوا هم می‌کردیم. اگر در مجلس افرادی مانند آقای رسایی علیه آیت‌الله هاشمی صحبت می‌کردند دهن به دهن می‌شدم و حتی در برخی مواقع انتقاد می‌کردند که تو آیین‌نامه را رعایت نمی‌کنی. وقتی می‌دیدم دارند ناجوانمردی می‌کنند جلویشان را می‌گرفتم. عزیزانی که در مجلس جزو تندروهای اصولگرا بودند اصلاً من را خودی نمی‌دانستند و از این مباحث زیاد داشتیم.

بعد از فوت آقای هاشمی اتفاق افتاد که از یک کار نکرده یا حرف نگفته، حسرت بخورید؟

بله، اگر می‌توانستم رابطه پررنگ‌تر با ایشان داشته باشم حتماً تأثیر بیشتری روی هم می‌گذاشتیم.‌ بعضی وقت‌ها اتفاق می‌افتاد ۶ ماه یا یک سال ارتباطی با ایشان نداشتیم.‌ البته در جلسات رسمی همدیگر را می‌دیدیم. حدود ۱۰ سالی که در مجمع تشخیص خدمت ایشان بودم خیلی کارها بود که به من واگذار می‌کردند و حسرتم این است حرف‌هایی که می‌خواستیم بگوییم، چرا بیشتر نگفتیم، چرا بیشتر نرفتیم و این مخصوص آقای هاشمی هم نیست. شاید عجیب باشد که بگویم من با شهید باهنر حتی یک عکس هم ندارم و از این مسائل آدم احساس حسرت دارد.

سال ۹۲ وقتی آقای هاشمی ردصلاحیت شدند، واکنش شما به این مسأله چه بود؟

از اینکه ایشان ردصلاحیت شدند اصلاً خوشحال و قانع نبودم، ‌اما قبل از آن معتقد بودم آقای هاشمی نباید ثبت‌نام کند، چون فضا برای حضورشان مهیا نبود و از کل این ماجرا ناراحت بودیم که چرا آقای هاشمی برای سومین بار دارد این کار را می‌کند. البته ایشان برای حضور خود استدلال داشت. در انتخابات سال ۹۲ می‌گفتند که احساس تکلیف کردم که ثبت‌نام کنم و بعد از ردصلاحیت هم گفتند من به تکلیفم عمل کردم و کاملاً راضی هستم، اما حس ما این بود که در این انتخابات ایشان تکلیفی ندارد.

آقای هاشمی جانشین فرمانده کل قوا بودند، اما بعضاً عنوان می‌شود که ایشان فرمانده جنگ نبود و شهید صیاد شیرازی و آقای رضایی فرمانده بودند؟

حضرت امام(ره) ابتدا حکم جانشینی کل قوا را به بنی‌صدر دادند. او یک سال اول جنگ را اداره کرد که البته بد اداره شد و مجلس و دیگر نهادها به این نتیجه رسیدند که باید عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر را در مجلس مطرح کنند لذا درگیری‌ها و جنگ‌های مسلحانه و تحرکات منافقان زیاد شد. مجلس که تنها از حضرت امام(ره) حساب می‌برد در پی این بود که آیا امام(ره) از طرح این مسأله در مجلس راضی هستند یا خیر. البته امام(ره) خیلی مقاومت کردند و بارها آقایان هاشمی، آیت‌الله‌خامنه‌ای و شهید بهشتی نزد امام رفتند و استدلال کردند و حتی در برخی جلسات گریه کردند که بنی‌صدر دارد همه چیز را به باد می‌دهد، اما امام(ره) گفتند که بروید و با او کار کنید. خیلی تحمل کردند تا اینکه یک روز ۷ صبح، تیتر اخبار رادیو، بیانیه حضرت امام(ره) بود مبنی بر اینکه «بسمه‌تعالی، از امروز ابوالحسن بنی‌صدر جانشین فرماندهی کل قوا نیستند». این بیانیه چراغ سبزی برای مجلس بود و پس از این امام(ره) رسماً طی حکمی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا منصوب کردند. قرارگاه‌های مشترکی بین شهید صیاد شیرازی و آقای محسن رضایی بود اما فرماندهی قرارگاه برعهده آقای هاشمی قرار داشت و آنها نیروهای اجرایی بودند که یکی سپاه و دیگری ارتش را مدیریت می‌کرد. آقای هاشمی در مسأله همدلی و همراهی ارتش و سپاه نقش بسیار پررنگی را داشت و از زمانی که ایشان جانشین شدند نه اینکه بخواهیم اجر بقیه را ضایع کنیم،‌ اما فلش‌های پیروزی نمایان شد. قبل از آن عملیات موفقی علیه صدام نداشتیم.

خطبه‌های آیت‌الله هاشمی در نماز جمعه در مقایسه با خطبه‌های کنونی را چگونه می‌بینید؟

آقای هاشمی یک امتیاز نداشت ولی آن را تبدیل به امتیاز کرد. ایشان خطیب قدرتمندی نبود. آقایانی که خطیب هستند وقتی بالای منبر می‌روند اگر حرفشان را فشرده کنیم ممکن است چند جمله بیشتر از آن درنیاید. آقای هاشمی چون خطیب نبود برای یک ساعت خطبه، ۵ ساعت مطالعه می‌کرد، بنابراین خطبه‌های او بسیار جذاب بود.

شاید حدود ۲۰ سال ایشان خطیب روز قدس بودند اما تمام آن ۲۰ خطبه تحلیل روز و جامع بود و تکراری نبود. خطبه‌های آیت‌الله هاشمی، مدبرانه، محققانه و بسیار مؤثر بود که دست‌آویزی برای کارشناسان می‌شد.

دلیل اینکه در سال‌های اخیر در خطبه‌های نماز جمعه حضور نیافتند، چه بود؟

بعد از سال ۸۸ خواستند در یکی دو خطبه شرکت کنند ولی عده‌ای در راستای بحث فتنه تجمع کردند و آقای هاشمی مصلحت نداست که به نمازجمعه بیاید. این یک توافق طرفینی بین ستاد نماز جمعه و ایشان بود. شنیده‌ام خودشان هم موافق نبودند.

جای ایشان در خطبه‌های نماز جمعه سال‌های اخیر خالی بود چون یک‌سری حرف‌های تکراری و جناحی شنیده شد که حیف بود.

شهید باهنر در مورد آیت‌الله هاشمی چه دیدگاهی داشتند؟

شهید باهنر، آیت‌الله هاشمی را فردی جسور، قدرتمند و انقلابی می‌دانستند و همواره نقش ایشان را در اداره نهضت حضرت امام(ره) یادآور می‌شدند.

از خبر فوت ایشان چگونه مطلع شدید؟

روزی که فوت شدند تا ساعت ۱۲ با ایشان جلسه داشتم. آقای رضایی، چیت‌چیان و چند کارشناس دیگر هم حضور داشتند و بحث بازنگری در سیاست‌های انرژی مطرح بود. مأموریتی به من و آقای رضایی دادند مبنی بر اینکه سیاست‌های مربوط به انرژی را مورد بررسی قرار دهیم و بعد از آن جلسه ناهار را با وزیر بهداشت، آقای قاضی‌زاده هاشمی بودند. بعدازظهر در دفتر جامعه اسلامی مهندسین در جلسه شورای مرکزی بودم که خبر دادند آقای هاشمی حالش خوب نیست و به بیمارستان رفته‌اند. تقریباً وقتی خبر رسانه‌ای شد به فاصله ۲۰ دقیقه مطمئن شدم ایشان فوت کرده‌اند.

از چه کسی مطلع شدید؟

فکر کنم با آقای مرعشی تماس گرفتم. حالشان آن روز در جلسه خوب بود. آقای هاشمی هر وقت استخر می‌رفت، به هیچ‌کس حتی فرزندان خود هم اجازه ورود نمی‌داد و محافظان از سنسورهای صوتی متوجه حال حاج آقا می‌شدند و وقتی که سنسورها ۱۵ دقیقه علائمی نداشت یکی از محافظان با تردید در را شکسته بود.

دلیل محبوبیت آیت‌الله هاشمی در سال‌های اخیر چه بود؟

سعه صدر ایشان باعث محبوبیت شد. مثلاً وقتی که پسرش متهم بود و زمانی که به دادگاه رفت و حکم اجرا شد و به زندان افتاد ایشان عکس‌العمل حکومتی نشان نداد در حالی که وقتی به مرخصی می‌آمد پدرانه در آغوشش می‌گرفت، اما اینکه اقدامی حکومتی کند که زندان نرود چنین اقدامی نکرد و این را مردم ارج می‌گذارند. آقای هاشمی که ارتباط عاطفی با فرزندش دارد در برابر قانون از قدرتش استفاده نمی‌کرد، درحالی بسیاری از موقعیت خود استفاده می‌کنند و این رفتارهای ایشان بود که تخریب‌ها را بازسازی کرد.

کسی جایگزین آقای هاشمی نمی‌شود و این خلأ حس می‌شود، اما رویش‌ها در انقلاب اسلامی هم زیاد است. در زمان حیات حضرت امام(ره) حتی از تصور اینکه ایشان روزی نباشد بدنمان می‌لرزید اما بعد از مدتی، با اینکه هیچ‌کس جایگزین امام نشد، این خلأ جبران شد.

معتقدم باید از دوره کاریزما شدن چهره‌ها فاصله گیریم. باید در کشور ساختارها کاریزما شوند چرا که غیر از این نمی‌توان پیش ‌رفت.