آنچه سرنوشت سیاسی روحانی، خاصه اصلاح‌طلبان را به مخاطره انداخته است، نادیده‌انگاشتن تعارضات و اختلافات است.

روزنامه شرق در سرمقاله خود نوشت:آنچه سرنوشت سیاسی روحانی، خاصه اصلاح‌طلبان را به مخاطره انداخته است، نادیده‌انگاشتن تعارضات و اختلافات است. با اینکه این رویکرد، روحانی را بیش از اصلاح‌طلبان تهدید می‌کند اما شواهد نشان می‌دهد اصلاح‌طلبان بیش از روحانی نگرانند و ناخواسته به ‌سمتِ «تئوری رضایت» گام برمی‌دارند.

در روزهای اخیر، اصلاح‌طلبان خواسته یا ناخواسته نگران‌تر از حد معمول شده‌اند. آنان نگرانند که امنیت داخلی ایران دستخوش ناآرامی شده‌ و توشه چند دهه کار اصلاحی آنان به باد برود. ناگفته پیداست آنان با تن‌دادن به تئوری رضایت توأمان از دستاوردهای گذشته خود حراست می‌کنند و از طرفِ دیگر آینده سیاسی‌شان را به اصولگرایان یا هر جناح سیاسی دیگری که پا به میدان بگذارد، واگذار خواهند کرد.

اصولگرایان نه‌تنها نگران نیستند بلکه در صددند از دولت و اصلاح‌طلبان در حمایت از معترضان پیشی بگیرند. آنان به‌طرز اغراق‌آمیزی به اعتراضات ابعاد اقتصادی، صنفی و کورپوراتیستی می‌دهند و در نظر آنان تصورِ ایران به‌مثابه سوریه، اگر مضحک نباشد دور از ذهن است.

درواقع اصولگرایان باید نگران‌تر باشند، چه آنکه در دگرگونیِ اوضاع سیاسی آنان چیزهای بیشتری از دست خواهند داد. همین نگرانی‌ها است که به‌قول هابز، ناگزیرشان می‌سازد تا وضعیت موجود را حفظ کنند. اما اصولگرایان برخلاف جایگاه‌شان تن به تئوری رضایت نمی‌دهند و برآنند تا با دوگانه‌سازیِ اعتراضات، وجه سیاسی‌ آن را نادیده بگیرند تا سدِ راه طبقه‌ای شوند که منافع صنفی‌اش را از طریق سیاسی پیگیری می‌کند.

اصولگرایان از مخالفان‌شان یاد گرفته‌اند که قدرت عاملیت سیاسی تأثیرگذاری توده‌ها است و به‌خوبی می‌دانند نابرابری و سلسله‌مراتب اجتماعی نه پدیده‌های طبیعی که آفرینه‌های انسانی است، پس باید از درهم‌آمیزی مطالبات سیاسی و اقتصادی جلوگیری  کنند. آنان در روزهای اخیر درصدد این برآمدند تا با رادیکالیزه‌کردن مطالبات اقتصادی، هم دولت و هم اصلاح‌طلبان را تضعیف کنند و هم اعتراضات مردم را تقلیل بدهند.

اصولگرایان در بازی‌های دوسر بُرد یا دوسر باخت شرکت نمی‌کنند، آنان بیش از هرچیز به بُرد می‌اندیشند. از این‌رو تکلیف‌شان با مخالفان و منتقدان داخلی و خارجی روشن است و بی‌دلیل نیست که وجه غالبِ مخالفان، اصلاح‌طلبان را نشانه گرفته‌اند. اصلاح‌طلبان تاوان جای خالی چیزی را می‌‌دهند که سالیانی برای احیای آن تلاش کرده‌اند؛ جامعه مدنی و حقوق مردم.

اینک در نبودِ جامعه مدنی؛ دژ و خندق و سنگرهای حافظِ دولت، اصلاح‌طلبان به‌ناگزیر این نقش را برعهده گرفته‌اند. از شکستن این دژ و پُرکردنِ خندق‌های سیاست، هم مخالفان خارجی و هم منتقدان داخلی سود خواهند برد، پس اگر برخی از اصولگرایان با اپوزیسیون خارجی در این مورد هم‌داستان هستند، شگفتی‌ ندارد.

اصولگرایان از ابتدا با جامعه مدنی و حقوق بشر در شکل جهانی آن مخالف بوده‌اند و در هر فرصتی تلاش کرده‌اند تا نمایندگان وطنی آن را -که به‌رغم میل‌شان به دولت چسبیده‌اند- از سر راه بردارند. این اصولگرایان از ابتدا مایل بوده‌اند عریان و بدون ‌واسطه جامعه مدنی، با دولت‌ها و مخالفان خود برخورد کنند. هنوز که هنوز است رسانه‌های آنان در نهان، احمدی‌نژادی‌اند. رئیس دولت نهم و دهم خدمت بزرگی به آنان کرد و آن چیزی نبود جز تخریبِ تام‌وتمام جامعه مدنی.

احمدی‌نژاد با این تخریب، دولت و اصلاح‌طلبان را در خط مقدم جبهه قرار داده است. اصولگرایان و احمدی‌نژادی‌ها باور دارند چنان مقتدرند که توان صیانت از خود را دارند، پس نیازی به جامعه مدنی و اصلاح‌طلبان ندارند و در توافقی نانوشته اصولگرایان و احمدی‌نژادی‌ها، اصلاح‌طلبان را ناگزیر به عملیاتی ایذایی کرده‌اند. هیچ بعید نیست این روزها اگر اوضاع بر وفق مراد پیش برود، سروکله احمدی‌‌نژاد پیدا شود و با مواضع رادیکال‌تر به حمایت از اعتراض‌کنندگان بپردازد. شعارِ «اصلاح‌طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا»، اگر برای اصلاح‌طلبان خسران بود، برای احمدی‌نژاد نعمت است. او اصولگرایی است که خود را اصولگرا نمی‌داند و انقلابی‌ای است که ضدانقلاب است.