از همان نخستین ساعات اعترافهای تلویزیونی، موجی از واکنشهای منفی، چه از سوی روشنفکران و چه از سوی کاربران شبکههای اجتماعی علیه این شیوه برخورد به راه افتاد. بسیاری از کاربران، رقص دختران در اینستاگرام را پدیدهای نمیدانند که شایسته چنین برخوردی باشد. از سوی دیگر، بسیاری به این نکته اشاره دارند که وقتی کشور این همه درگیر مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دیگر است، آیا برخورد با این دختران اولویت دارد؟
در علوم اجتماعی، مسئله را چیزی تعریف میکنیم که چند ویژگی داشته باشد: در میان بخش زیادی از جامعه گسترده باشد؛ رسانهها و روشنفکران نسبت به وجود آن حساس شده باشند؛ و مردم هم خواستار حل آن باشند؛ بنابراین اگر برای نمونه، یکی دو مورد دزدی در شهری رخ داده باشد، کسی آنرا مسئله نمیداند.
اما اگر دزدی به شکل گستردهای رواج یافته، رسانهها و مردم محلی نسبت به آن اجساس نگرانی کرده و خواستار پیشگیری و برخورد با این پدیده باشند، دزدی در این شهر، یک مسئله اجتماعی است. در روزهای گذشته، بحث دختران رقصنده بهعنوان شاخهای اینستاگرامی، توجه رسانهها، مردم و روشنفکران را به خود کشانده و بسیاری از افراد خواهان برخورد با این پدیده شدهاند. اما مسئله دقیقا اینجاست: آنچه مردم و روشنفکران خواهان برخورد با آن هستند، کاملا و ۱۸۰ درجه متفاوت با شیوه برخوردی است که رخ داده است. یعنی در حالیکه حاکمیت، سه دختر را بهعنوان رقصنده در اینستاگرام بازداشت و آنان را وادار به اعتراف تلویزیونی کرده، شبکههای اجتماعی (بهعنوان رسانههای همگانی و فراگیر) و روشنفکران ایرانی، خودِ این بازداشتها، برخوردها و اعترافگیریها را نشانه گرفته و خواهان پایان یافتن این برخوردها شدهاند. در اینجا میتوان سه مسئله درباره این پدیده دید: دیدگاه حاکمیتی که رقص دختران را مسئله میداند، دیدگاه مردم که شیوه برخورد حاکمیت با این پدیده را مسئله میدانند، و گستردگی تقابل این دو دیدگاه در بسیاری از دیگر زمینهها، که نگارنده آنرا مسئلهای اجتماعی میداند. در زیر به هر یک از این مسئلهها نگاهی میاندازیم.
۱ حاکمیت، شاخ بودن اینستاگرامی، آن هم از گونه رقصندهاش را مسئله میداند؛ با همه رسانههایی که در اختیار دارد (بهویژه صدا و سیما) آنرا برجسته کرده و به شیوه خود با آن برخورد میکند تا به زعم خویش، این مسئله را حل کرده باشد. اما این پدیده، با تعریفی از مسئله که در علوم اجتماعی وجود دارد کاملا متفاوت است؛ چه اینکه نه رسانهها و روشنفکران نسبت به این پدیده حساس شده بودند و نه مردم خواستار برخورد با آن و حلاش شدهاند. در این میان، بسیاری همچون نگارنده که نه کاربر اینستاگرام است و نه این دختران را میشناخت نیز، پس از درز اخبار و واکنشها بود که از وجود چنین مسئلهای آگاه شد. به بیان دیگر، حاکمیت چیزی را که هیچ حساسیتی دربارهاش وجود نداشت را تبدیل به مسئله کرده است. البته در علوم اجتماعی به این نکته اشاره میشود که حاکمیت بهوسیله رسانههایی که در اختیار دارد، میتواند مردم را نسبت به یک پدیده حساس کرده و آنرا تبدیل به مسئله کند؛ اما در اینجا حاکمیت نتوانسته مردم را متقاعد کند که این شاخهای اینستاگرامی، مسئلهاند. بلکه با شیوه برخوردش با این پدیده، مسئله دوم را آفریده است.
۲ مسئله دوم، واکنش مردم به این شیوه برخورد حاکمیت با پدیده شاخهای اینستاگرامی است. از همان نخستین ساعات اعترافهای تلویزیونی، موجی از واکنشهای منفی، چه از سوی روشنفکران و چه از سوی کاربران شبکههای اجتماعی علیه این شیوه برخورد به راه افتاد. بسیاری از کاربران، رقص دختران در اینستاگرام را پدیدهای نمیدانند که شایسته چنین برخوردی باشد. از سوی دیگر، بسیاری به این نکته اشاره دارند که وقتی کشور این همه درگیر مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دیگر است، آیا برخورد با این دختران اولویت دارد؟ البته نگارنده در یادداشتی دیگر (اینجا بخوانید) اشاره کرده که نمیتوان به بهانه یک اولویت، خواستههای مردم را درباره مسائل فرهنگی همچون ورود زنان به ورزشگاه، نادیده گرفت؛ بنابراین در اینجا هم میتوان همین نکته را به منتقدان وارد کرد که نمیتوان به بهانه اولویتهای سیاسی و اقتصادی کشور، رسیدگی به مسائل اجتماعی را نادیده گرفت. اما بلافاصله باید دو نکته را افزود: یکم اینکه آیا چنین پدیدهای واقعا مسئله و نیازمند برخورد در این سطح است؟ و دوم، مسئولینی که عموما در پاسخ به خواستههایی همچون ورود زنان به ورزشگاه، برگزاری کنسرتهای موسیقی و…، «در شرایط کنونی اینها در اولویت نیست» را بهانه میکنند، اکنون آیا همان بهانه را نمیشود در برابر خودشان به کار برد و از اولویت مسائل مهمتر دیگر سخن گفت؟
۳ مسئله سوم، سطح گستردگی این تقابلها بین حاکمیت و مردم است. یعنی تقریبا میتوان گفت: اکنون درباره کمتر پدیدهای بهعنوان مسئله اجتماعی، تفاهم بین مسئولین و مردم وجود دارد. چیزی را که مسئولین مسئله میدانند، مردم نمیدانند و چیزی را که مردم مسئله میدانند، مسئولین نمیدانند. چه درباره برخورد با این شاخهای اینستاگرامی، چه درباره ورود زنان به ورزشگاه، چه درباره دوچرخهسواری زنان، چه درباره برگزاری کنسرت موسیقی، چه درباره سانسور فیلم و کتاب و رسانه، چه درباره فیلترینگ تلگرام و اینترنت، و چه درباره دهها موضوع فرهنگی و اجتماعی دیگر که همه روزه در رسانههای رسمی و غیررسمی (همچون کانالهای تلگرامی) دیده میشود، این مسئله وجود دارد و بر پایه ۱- همین گستردگی، ۲- همین بحثهایی که درباره یکسان نبودن خواستههای مردم و حاکمیت بیان میشود، و ۳- همین خواستههای مردم برای پایان دادن به این نادیده گرفتن خواستههایشان از سوی حاکمیت، نشان میدهد که تفاهم نداشتن مردم با حاکمیت درباره تعریف و گستره مسئله اجتماعی و فرهنگی، خودش یک مسئله جدی و نیازمند توجه است./فرارو