یادداشتی از: عبدالزهراء شاهرودی
دیروز نویسنده محترم جناب حجة الاسلام حسنخانی در مطلبی خواندنی نوشته بود:«خاتمی و دوستانش امروز باید به مردم بگویند که خط فکری آنها چرا و چگونه حلال مشکلات جامعه است؟ و دقیقاً به همین جهت است که سخنان جدید خاتمی باعث برافروخته شدن براندازان شده است. هر پاسخی که اصلاح طلبان مطرح کنند و سر از براندازی در نیآورد، این گروه را می شوراند.
فراموش نکنیم خاتمی همیشه از ناحیه راست ها و براندازان زیر فشار بوده است. اگر امروز این فشار را بیشتر احساس می کند، باید به همان دو عامل توجه کند و راه حلی برای آن بجوید. جنگ روانی همیشه علیه او در کار بوده است، آنچه باطل السحر این فشار هاست، یافتن پاسخی برای این سؤال است:« اصلاح طلبان چه راه حلی برای خروج کشور از بحران اقتصادی و سیاسی موجود دارند؟»
همین مطلب بهانه ای شد تا چند نکته را هم خدمت ایشان و هم به خوانندگان ارائه دهم.
نکته اول اینکه این روزها ، خاتمی ناجوانمردانه زیر فشار است. البته به قول اهل معقول، این فشارها علت دارد و نه دلیل. منتقدین خاتمی تنها این روزها نیست که به جمع ناقدین او پیوسته اند، بلکه از سالها قبل در جرگه نفی کنندگان و یا حد اقل نقد کنندگان او بوده اند. اما این روزها به علت فشار اقتصادی ، گوش های شنوایی برای این حرف ها یافته اند. کافی است به نام های منتقدین نظر کنید. از اسامی «فیک» که بگذریم، منتقدین امروز خاتمی ، همان منتقدین دیروز او هستند که از اساس با نوع سیاست ورزی اصلاح طلبانه او که در درون نظام تعریف می شود، مخالف بوده اند و تنها در یکی دو انتخابات گذشته ، به دو علت به اندیشه ی خاتمی گرایش یافته بودند. یکی پر رنگ شدن خطر جنگ و دیگری ، « هم دلی فراگیری که از حوادث ٨٨ » حاصل آمده بود. یادمان باشد در سالهای آخر ریاست جمهوری خاتمی هم ، همین منتقدین تند و تیز او بودند که قصد «عبور از خاتمی» را داشتند و سرنوشتی خاص را برای همه به ارمغان آوردند.
نکته دوم آنکه توجه کنیم که اگر به اردیبهشت ٩٦ برگردیم، آیا ما چه خواهیم کرد؟ آیا انتخاب روحانی انتخابی اشتباه بوده است که باید خاتمی را نسبت به آن مقصر بدانیم؟ آیا با انتخاب رقیب روحانی وضع ما و جامعه ما از امروز بهتر بود؟ آیا افراط گرایی ای که در برخی دوستان راست سراغ داریم نمی توانست ، ترامپ را به نوعی اجماع جهانی علیه ایران برساند تا خطرات و آسیب هایی به مراتب بدتر را به ما تحمیل کند؟ آیا با خود اندیشیده اید که در صورت حاکمیت افراطیون در سیاست کشور، چه وضع تلخ و غیر قابل تصوری را داشتیم؟
در سیاست ، بزرگترین اشتباه یک سیاستمدار ، مطالبه ی « همه ی خواسته ها» است. در هیچ شرایطی ، همه ی خواسته ها حاصل نمی شود. و مگر نه اینکه ناقدین امروز خاتمی ، همواره بر بازی «برد ـ برد» در عرصه بین الملل تأکید می کنند؟ آیا این استراتژی به معنای «مطالبه ی حداکثر منافع و نه همه ی آنها» نیست؟
اصلاح طلبان در انتخابات ٩٦ و حتی ٩٢، یا باید از حضور در انتخابات کناره می گرفتند و یا با همین نامزدهای موجود حاضر می شدند. یادمان باشد در سال ٩٢ ، آیت الله هاشمی رد صلاحیت شد و همه ی توان دلسوزان کشور، آن بود که مانع پیروزی کسانی شوند که آنها را عامل جنگ و فاجعه می دانستند. اصلاح طلبی نمی تواند نسبت به آینده کشور بی تفاوت باشد و در مواقع حساس با خود و جامعه قهر کند.
دقیقاً به همین دلیل است که من معتقدم مردم ایران و خاتمی و دوستانش، به لطف خدا، در سخت ترین شرایط ، درست ترین انتخاب را کردند. کافی است تصور کنید که اگر امروز به جای دکتر ظریف کسی با اندیشه ای تند در ایران حاکم بود ، چه می شد.
نکته سوم آنکه به اعتقاد من، گفتمان خاتمی هنوز هم یا تنها راه حل و یا ارزان ترین راه حل برای سیاست ایران است. مگر نه این است که «تنش زدایی در سیاست خارجی در عین عزت مندی »دست آورد خاتمی و دوره ی اوست ؟ مگر تبدیل «مردمسالاری» به اندیشه ی غالب و غیر قابل مناقشه در فضای فکری کشور، نتیجه ی سیاست ورزی خاتمی نبوده است؟ مگر راه اقتصاد سالم در ایران جز از طریق پذیرش « نقش آفرینی بیشتر مردم در سرنوشت خود» فراهم است؟ و آیا این ،«سخن ثابت شده» اصلاح طلبان نبوده است؟ آیا اندیشه ی خاتمی نبود که با ماجراجویی در فضای بین الملل مقابله کرد و ایران را از انزوایی که افراط گرایان ساخته بودند ، خارج کرد؟ آیا امروز حل مشکلات ما جز با دوری از ماجراجویی میسر است؟و در یک کلام خاتمی ، «عقلانیت سیاسی» را به عنوان ارزشی مستقر برای رفتار ساسی مطرح کرد. این را هرگز دست آورد کوچکی ندانید.
خاتمی برای فضای سیاسی ایران چند چیز را به یادگار گذاشته که بعد از او به «پارادایم غیر قابل رد» تبدیل شده است. «توجه به مردم و رضایت آنان»، « آزادی نسبی بیان»( که امروز به مدد رسانه های اجتماعی بسیار فراگیر است)، « تنش زدایی در سیاست خارجی و دوری از غوغا سالاری و ماجراجویی» و «عقلانیت سیاسی»
و نکته آخر اینکه خاتمی پایان اصلاح طلبی ایرانی نیست ولی هم چنان پرچم آن است. آینده این سرزمین با ادامه این گفتمان که در حقیقت قرائت صحیح از «خط امام» است ، تأمین می شود. یک دست در سنت و دستی در مدرنیته.