اصغر احمدی-جامعه شناس
وضعیت سیاسی و اقتصادی جامعه ما مطلوب نیست، تحلیل های متفاوتی درباره دلایل به وجود آمدن این وضعیت بیان می شود. در زیر با یک جامعه شناس (دکتر اصغر احمدی) درباره وجود این بحران ها علت ها و راهکارهای آن به گفتگو نشستیم.
طبق آمار و شواهد موجود جامعه ما با انباشت بحران ها و مسائل روبه می باشد به طور کلی وضعیت اقتصادی و سیاسی جامعه را چگونه ارزیابی می کنید؟
در حال حاضر جامعه ی ما در یک فضای ناامیدانه بسر می برد و از آینده خودش چندان دورنمای روشنی ندارد لذا همین فضای ناامیدانه باعث شده که بر رفتارها و کنش های اقتصادی مردم تاثیر بگذارد و تا حدودی موجب نارضایتی و اعتراضات مردم شده است.
آنچه که مشخص است این مسائل صرفاً ریشه اقتصادی ندارد، فهم این مشکلات غیر اقتصادی که فراتر از حوزه اقتصاد است و بر حوزه اقتصادی سایه انداخته است نیازمند این است که افراد فرصت و فضا و آزادی عمل داشته باشند که به صورت آزادانه بحث و چالش گری کنند تا شناختی از جامعه بدست بیاورند ولی متاسفانه این فضا در حال حاضر فراهم نیست.
جامعه بدون گفتگو نمی تواند خودش را بشناسد. ما دو نوع گفتگو داریم یکی گفتگو با خود و دیگری گفتگو با دیگران. در حال حاضر در جامعه ما گفتگو با دیگران فضای طرح ندارد. ما باید خودمان فرصت گفتگو را خلق کنیم تا خودمان و شرایطمان را بشناسیم وقتی این شناخت حاصل شد ما به کاستی های خود واقف می شویم و درک می کنیم که برای این کاستی ها چکار باید انجام دهیم. عدم گفتگو پیوند بین حاکمیت و مردم را تضعیف می کند و ما به جایی می رسم که به جای اینکه امید و اعتماد بر جامعه حاکم شود ناامیدی و بی اعتمادی بر جامعه تسلط پیدا می کند.
علت اینکه گفتگو و کنش متقابل در جامعه ما صورت نمی گیرد چیست؟ چرا مای ایرانی نمی توانیم با همدیگر گفتگو کنیم؟
بخشی از کنش ارتباطی مستلزم آن است که نهادهایی را در جامعه به منظور گفتگو ایجاد کنیم. هر جایی، مکانی و فضایی که بتواند این گفتگو را دامن بزند باید از طرف حاکمیت و مردم به رسمیت شناخته شود و فرهنگ عمومی جامعه نیز این مقوله را پشتیبانی کند. این فضا برای گفتگو ممکن است یک پاتوق سنتی، پاتوق جدید، دانشکده، دانشگاه، تلویزیون، مجله و یا هر جایی دیگری باشد. البته صرف داشتن فضا کفایت نمی کند، ما الان دانشگاه، دانشکده و مجله داریم ولی فرهنگ عمومی از نهاد گفت و گو حمایت نمی کند. مثلاً تلویزیون هست ولی در برنامه های آن عملاً مونولوگ به جای دیالوگ برقرار است یعنی افراد از جناح های خاصی در تلویزیون حرف می زنند در صورتی که جامعه ما یک جامعه متکثر است که از همه سلایق و علایق و جهان بینی ها در آن وجود دارند. در ابتدای انقلاب حتی کمونیست ها و توده ای ها در تلویزیون به گفتگو می نشستند و حرف میزدند.
سه گونه رابطه در جامعه ما وجود دارد: ۱- رابطه مردم با مردم ۲- رابطه مردم با مسولین و مدیران ارشد ۳- رابطه مدیران با همدیگر. ما در سطح کلان اجماع نداریم، بسیاری از مسائل جامعه ناشی از نبود اجماع بین نخبگان جامعه است. وقتی بین مسولین در سطح کلان اجماع نباشد این خود بر مردم نیز تاثیر می گذارد. ما مشاهده می کنیم در دوره هایی که تنش سیاسی زیاد است، به همان میزان نیز تنش اجتماعی افزایش پیدا می کند، مثلاً چک برگشتی که یکی از مصادیق تعهد اجتماعی در حوزه اقتصادی به حساب می آید افزایش پیدا می کند. بهترین حالت این است که مردم حاکمان را ملزم به رعایت یک سری اصول اساسی و ارزش های مشترک کنند. ولی جامعه ما دارای یک جامعه مدنی قوی نیست که حاکمیت را مقهور خودش کند.
نبود گفتگو باعث بی اعتمادی مردم به حاکمیت شده است. مثلا در قضیه زلزله کرمانشاه مردم خوشان مستقیم دست به کار شدند و کمتر از طریق نهادهای رسمی به زلزله زدکان کمک می کردند، یک جور بی اعتمای به نهادهای رسمی به وجود آمده و در برخی قضایا می توان آن را لمس کرد.
برای بسط بحث باید بگویم که اعتماد یک چیز بین صفر و یک نیست یعنی بگوییم مردم به حکومت اعتماد دارند یا ندارند. این اعتماد به مرور زمان بالا و پایین می شود ولی آنچه که مسلم است این است که اعتماد به سختی شکل می گیرد و به راحتی از بین می رود در واقع یک منبع است که مانند هر منبع دیگر می تواند اگر حفره ای در آن ایجاد شد یکدفعه از محتوای خودش خالی شود.
در قضیه زلزله کرمانشاه طبق آمار، به هلال احمر کمک نسبتاً خوبی شده است ولی بخش زیادی از کمک ها از طریق افراد، ورزشکاران و سلبریتی ها صورت گرفت که می توانست از طریق نهادهای رسمی صورت بگیرد بخشی که خارج از دایره رسمی صورت گرفته نشانه ی کم اعتمادی مردم به نهادهای رسمی است.
اعتماد ممکن است هیچ گاه به صد درصد نرسد ولی نبود یا کاهش آن را به عنوان یک واقعیت نمی توان نایده گرفت اگر چه ممکن است این واقعیت یک واقعیت کاملاً ذهنی باشد، ولی این تصور و ذهنیت به بخشی از واقعیت اجتماعی تبدیل می شود که انگار به عنوان یک عینیت در برابر چشمان ماست.
ما نمی توانیم بیان کنیم که این یک تصور است و امری واقعی نیست. مثلاً در بحث همین گرانی ها و نابسامانی های بازار ارز و سکه دولتمردان بارها بیان کردند که این یک بحث روانی است که درست هم هست. ممکن است بخش عمده ای از آن بحث روانی باشد ولی این روان یا ذهنیت یک واقعیت است و نمی توان آن را نادیده گرفت.
وقتی یک جامعه شناس پدیده یا مساله را می شناسد قطعا راه حل هایی برای آن ارائه می دهد به طور کلی با توجه به واقعیات جامعه ایران پیش بینی شما از آینده این جامعه چیست آیا روند جامعه امید بخش می باشد یا خیر؟
دو نوع متغیر تاثیرگذار بر جامعه را می توان بیان کنیم: یکی متغیرهای خارجی که به طور کامل در اختیار ما نیست اگر چه بر آنها نیز می توانیم تاثیر بگذاریم. دوم متغیرهای داخلی هستند که می توانیم کنترل بیش تری روی آنها داشته باشیم.
باید برای همه بازیگرانی که می توانند در این فضای سیاسی و اجتماعی تاثیر گذار باشند امکان بازیگری را فراهم کرد. در حال حاضر جامعه ما این فرصت را به نحو مطلوب برای همه فراهم نکرده است، زنان، اقوام و برخی از اقشار در مدیریت جامعه حضور ندارند. مثلاً ما اگر ببینم افرادی که نماینده دیدگاه ما هستند و در حاکمیت حضور دارند شاید همین برای ما کفایت کند که نسبت به آینده جامعه امیدواری بیش تری داشته باشیم.
البته فرصت حضور و بازیگری باید از طریق احزاب نهادینه شود. همه به ضرورت و اجتناب ناپذیری حضور احزاب باور دارند. هر سال و در هر دولتی یک سری حرکات جسته گریخته برای ساماندهی احزاب انجام می دهیم ولی اقدام اثرگذاری درباره احزاب تقریباً در هیچ دولتی مشاهده نمی کنیم.
به همین خاطر در کشور با تعدد زیاد احزاب مواجیهم ولی حزب اثرگذاری که در مواقع بحرانی در میدان حضور داشته باشد نداریم. عمده فعالیت حزبی ما به زمان انتخابات که جو هیجانی و احساسی است خلاصه می شود در صورتی که کار و فعالیت حزبی عقلانی و منطقی است.