مهمترین عامل گسست میان اصولگرایان در حال حاضر موضوع سیاست خارجی است؛ برخی از چهرههای این جریان نسبت به مذاکرات خوشبین هستند و برخی دیگر آن را خیانت میدانند و دستهای دیگر سیاست سکوت در پیش گرفتهاند.
یاران قالیباف چند ماه قبل پرچم نواصولگرایی را افراشتند و گفتند که اصولگرایی نیاز به تدبیر و تغییر دارد، اما در مانیفست آنها اثری از این تغییر نبود و این ایده هم نتوانست آنها را بهم نزدیک کند. سایر اصولگرایان هم نشانهای از تغییر نداشتند و هر کدام از جریانهای آنها به سمتی رفتند تا گسست شاخههای مختلف این جران روز به روز بیشتر شود؛ در این گزارش اصلیترین دلیل گسست جریانهای اصولگرایی بررسی شده است؛ سیاست خارجی!
اصولگرایان در سیاست خارجی و به خصوص درباره FATF و برجام، به اختلافات اساسی با هم رسیدهاند. بر این اساس می توان اصولگرایان را به شش دسته بزرگ تقسیم کرد.
دسته اول؛ اصولگرایان ِ دیپلماتتر از روحانی
دسته دوم؛ سکوت رضایتمندانه بازار
همیشه قسمتی از بازار، موتلف اصولگرایان بوده است. دو تشکل موتلفه و انجمن اسلامی بازاریان هم یکی از منابع مالی اصولگرایان سنتی بودهاند. این گروهها، به خاطر منافع مالی، البته که با تحریم مخالف بودند و به شدت منتقد سیاست خارجی احمدی نژاد بودند. این حمایت بیشتر از اینکه جنبه ایدئولوژیک داشته باشد، جنبه کاربردی داشت و به منافع مالی و اقتصادی آنان در بازار بر میگشت.
دسته سوم: دیپلماتهای ناراحت، نظامیان دلشکسته
از ابتدای آغاز به کار دولت خاتمی و مطرح شدن شعار «گفتوگوی تمدنها» و «تنش زدایی» گروهی از اصولگرایان بودند که اعتقاد داشتند این شعارها درست است، اما اصلاح طلبان افراد درستی برای پیشبرد این برنامهها نیستند. در صدر این گروه، علی اکبر ولایتی و محسن رضایی قرار دارند. یکی پزشک و دیگری نظامی، اما هر دو بسیار مدعی برای مدیریت کلان ایران و حتی جهان.
الگوی سیاست خارجی آنها البته آرمانی است. آنها معتقدند ایران میتواند رهبری کشورهای مستضعف جهان را (از آفریقا تا آسیای میانه و البته خاورمیانه و آمریکای لاتین) بر عهده بگیرد.
دسته چهارم؛ سکوت دو نبش
گروهی از اصولگرایان، فقدان سیاست روشن خارجی هستند. این افراد عموما در نقد سیاست خارجی سکوت میکنند یا رفتارهایی نشان میدهند که نشان روشنی از حمایت از یک نظریه نیست. جریان بهار (محمود احمدی نژاد) و جریان نواصولگرایی (قالیباف) بهترین نمونه از اصولگرایان فاقد استراتژی در زمینه سیاست خارجی هستند.
دسته پنجم: نظامیان عصبانی
خواه ناخواه، قسمتی از فرماندهان نظامی سپاه که از نظر مالی توان بیشتری از هم ردههای ارتشی خود دارند، وارد مناسبات سیاسی شدند. این افراد البته از سیاست خارجی روحانی رضایت ندارند و نارضایتی خود را با نوشتن شعار روی موشک و مواضع سیاسی نشریاتی مثل روزنامه جوان، نشان دادند. نماد این جریان حاج قاسم سلیمانی است که در مقطعی به خاطر مواضع محکم روحانی در قبال آمریکا تعبیر بوسیدن دست رئیس جمهور را به کار برده بود.
دسته ششم: استخر فرح!
یکی از مراکز اصلی اصولگریان، جوانان حاضر در حوزههای علمیه هستند. جوانانی که دل در گرو نظرات آیتالله مصباح یزدی دارند و از مذاکره خارجی با جهان، نامههای حضرت محمد به پادشاه ایران و بعد حمله به ایران را آموختهاند و ابایی ندارند که هر مذاکره کنندهای را به مرگ تهدید کنند (یا لااقل برای او آرزوی مرگ کنند). نماد این جریان، جبهه پایداری، سعید جلیلی و حلقه خراسان در مجلس شورای اسلامی است. شاید تنها گروهی از میان اصولگرایان باشند که نسبت به چین هم به خاطرسیاستهای ضد مسلمانان، منتقد باشند. کریمی قدوسی، سعید جلیلی و حمید رسایی، چهرههای اثرگذار این جریان هستند.