اصلاحطلبان فعلا روی لبه تيغي راه ميروند که به قول معروف «أدق من الشعر، و أحد من السيف»؛ از مو باريکتر و از شمشير تيزتر! لهيب آتش هم از پايين شعله ميکشد.
«مغز متفکر اصلاحات» نام گرفت. لقبي که در دل خود طنزي تلخ داشت. اواخر سال پرحادثه ۷۸ بود که تيري سر او را هدف گرفت. او جان به در برد، اما نه تماما سلامت. حالا با همه دشواريها هنوز هم از خلاقترين تحليلگران اصلاحطلب است. در دو انتخابات رياستجمهوري اخير از رأي به روحاني دفاع کرد و حالا در دسته منتقدان اصلاحطلب او قرار دارد. موضوع بحث هم همين است؛ نسبت اصلاحطلبان و روحاني چه بود؟ اکنون روحاني زير فشار خارجي و تندروهاي داخلي است و خود نيز نقصان، کم ندارد، در اين وضعيت چه نسبتي بايد با دولت او داشت؟ اصلا آيا نقد، تأثير مثبتي بر رويهها و دستور کار رئيسجمهوري دارد؟… اين سؤالها محور گفتوگوي روزنامه شرق با حجاریان است. گفتوگويي که در آن حجاريان تلاش ميکند نقاط گنگ موضع خود را ايضاح کند.
شما در چند ماه گذشته چند نوبت از عملکرد دولت روحاني انتقاد کردهايد. همچنين گفتهايد اصلاحطلبان با روحاني عقدي نبستهاند. لطفا توضيح دهيد همراهي جميع اصلاحطلبان در انتخابات ۹۶ با روحاني چه معنايي داشت؛ اگر آن را ائتلاف نميدانيد؟
چنانکه مشاهده کرديم، بحث ائتلاف يا عدم ائتلاف اصلاحطلبان و دکتر روحاني محدود و منحصر به من يا ديگر اصلاحطلبان نبوده است و رئيس دفتر ايشان هم اذعان کرد، نه در سال ۹۲ و نه در سال ۹۶ با هيچ گروهي ائتلاف نکردهاند؛ بااينحال ائتلاف گاهي مثبت و ايجابي و گاهي منفي و سلبي است. ائتلاف اصلاحطلبان و آقاي روحاني تماما ايجابي نبود، اما ايشان در گفتههايش بعضي خواستههاي اصلاحات را مطرح کرد و در نتيجه اصلاحطلبان به او اقبال نشان دادند. در وجه سلبي هم اصلاحطلبان رقباي روحاني را چندان مطابق ميل خود نميديدند. پس ائتلاف هم سلبي بود و هم ايجابي. مثلا نهضت آزادي در هر دو انتخابات به ميدان آمد و از آقاي روحاني حمايت کرد بيآنکه اساسا سخن از ائتلاف به ميان بيايد يا اندک وجه مشترکي ميان آنها باشد. مقتضيات زمان ايجاب ميکرد اصلاحطلبان از آقاي روحاني دفاع کنند و چنين کردند، اما چنانکه گفتهام، بعد از آنکه رئيسجمهور از برخي شعارها عدول کرد، ديگر به گردن اصلاحطلبان ذمهاي باقي نماند و برخي با او زاويه پيدا کردند. بعضي به من انتقاد کردند و گفتند، نقد روحاني امري اخلاقي نيست؛ من معتقدم اگر اصلاحطلبان بهخاطر موارد خارج از اراده رئيسجمهور مانند تحولات آمريکا يا فشارهاي داخلي تمامتخواهان به روحاني انتقاد کنند، عملشان اخلاقي نيست، زيرا روحاني را نبايد در زمانه فشار تنها گذاشت اما بعضي نقدها به نحوه اداره دولت، فساد اداري، شايستهسالاري و بيبرنامگي اقتصادي معطوف است؛ در اين موارد انتقاد امري است اخلاقي. من قبل از تشکيل کابينه دولت دوازدهم در نامهاي به آقاي روحاني، برخي توصيهها کردم و انتقادهایم براساس همان متن است که چندي پيش رسما منتشر شد. ببينيد! اخلاق در جايي مطرح است که انسان مختار باشد؛ وقتي اختيار از او سلب شد، ديگر نميتوان فرد را مذمت کرد.
بههرتقدير، سکه اصلاحات به نام آقاي خاتمي ضرب شده است و ساير مسکوکات بهلحاظ معيار، با آن سنجيده ميشوند، بنابراین النهايه حرف ايشان قاعدتا براي اصلاحطلبان حجت خواهد بود.
ضمن اينکه اگر شرايط ائتلاف بايد در تقسيم قدرت بعد از پيروزي محقق ميشد که نشد. آيا اين ايراد به اصلاحطلبان برميگردد که شرط ضمن عقد نگذاشتند؟
ما برنامه برجام را راهي براي نرمالسازي در داخل و خارج تلقي ميکرديم و آن را کافي ميدانستيم. از اين گذشته حتي بعضي شعارهاي اصلاحطلبانه ايام انتخابات را خارج از ظرفيت روحاني ميدانستيم و تذکر داديم، دست از اين شعارها بردارد و آنچه را خود به آن اعتقاد دارد، پيش ببرد. اجراي برجام لازم بود تا سرمايهگذاري خارجي به عرصه اقتصاد وارد و در نتيجه، مشکلات اشتغال و رونق کسبوکار تا حدي حل شود، اما ايشان در مقابل سنگاندازي گروههاي خودسر که بهکلي مخالف برجام بودند و از هيچ اقدامي دريغ نکردند، ايستادگي نکرد.
زماني که رقباي ايشان به قلب برنامه دولت که همان برجام باشد، حمله کردند، رئيسجمهور ميتوانست محکم بايستد و بگويد، نميتوانم اينگونه کار کنم و حتي صراحتا اعلام ميکرد، استعفا ميدهم و ميروم.
در شرايط فعلي با همه انتقادات، روحاني رئيسجمهور است و با بحرانهاي متنوعي هم روبهروست که در بخشي از آنها نقش داشته و در بخشي هم نقشي نداشته است. اساسا در اين فضا مواجهه با دولت بايد چگونه باشد؟ تجربه نشان داده است معمولا رؤسايجمهور به نقدها توجهي ندارند، پس هدف نقادان چيست؟ آيا طرح نقد در جهت اقناع رئيسجمهوري است يا براي ثبت در تاريخ يا اساسا به نوعي پاککردن دامن از فشار افکار عمومي است؟
اولا معتقدم نقد اثر دارد. زماني که از زواياي مختلف به رئيسجمهور انتقاد وارد شود، قطعا ميتواند در مقابل جناح تمامیتخواه حجت داشته باشد و بگويد، از ناحيه دوستان خودم تحت فشار هستم و نميتوانم خواستههاي شما را اجابت کنم و به شعارهاي اصلي خودم پشتپا بزنم. ثانيا گمان دارم رئيسجمهور کمابيش نسبت به مسائل وقوف دارد؛ اما نميدانم چه محذوراتي دست و پاي وي را بسته است. اصلاحطلبان قصد ندارند خود را از وي بريالذمه نشان دهند، زيرا دفاع از روحاني در کارنامه آنها ثبت شده است، کمااينکه اصولگرايان نتوانستند خود را از احمدينژاد جدا کنند و تا به امروز، افعال وي دامنگير آنهاست، اما اصلاحطلبان صداقت دارند و توضيح داده و خواهند داد که چرا از روحاني حمايت و به چه دليل با وي زاويه پيدا کردند. اصلاحطلبان همه تلاششان را کردند تا اين شرايط استثنايي به سمت اعتدال بازگردد. ببينيد! سال آينده به گفته همه صاحبنظران سال سختي خواهد بود؛ اگر آقاي روحاني از امروز فکري نکند، ميترسم در آن سال حتي نزديکترين يارانش را هم از دست بدهد.
نتيجه اين نقدها را چه ميدانيد؟ آيا به تندترشدن فضا و تهييج افکار عمومي نخواهد انجاميد؟ آيا اثر اين راديکاليزهشدن خود را در انتخابات با نتيجه غيرقابل پيشبيني نشان نخواهد داد؟ در آن صورت آيا ممکن است باز هم تز نرماليزاسيون را طرح کنيد؟
اين نقدها در فضاي سياسي بسيار تندتر از اين مطرح ميشوند؛ بالاخص از جانب اصولگرايان. منتها آنها اغراض سياسي دارند و گمان دارند پس از زمينزدن روحاني و بهکفگيري قدرت، دنيا را گلستان خواهند کرد. اگر چند نفر عاقل ميان آنها پيدا شوند و شرايط فعلي را دقيقا بررسي کنند، خواهند ديد اوضاع دشوارتر و بغرنجتر از آن است که فکرش را هم بتوان کرد.
از طرفي فکر ميکنيد مردم تا چه اندازه به مقوله انتخابات فکر ميکنند؟ اصلا انتخابات آينده نزد افکار عمومي مهم است؟ براي جناح مقابل چطور؟ به بيان ديگر عملکرد دولت به مفهوم واقعي ميتواند تعيينکننده نتايج انتخابات بعدي باشد؟
گمان دارم اگر همين امروز صندوق رأي بياورند، اقبال چنداني به آن نخواهد شد. مگر آنهايي که رأيدادن را جزء مناسک مذهبي ميدانند. براي طرف مقابل هم بعيد است چندان مهم باشد؛ زيرا هرچه مشارکت کمتر باشد، شانس کانديداهاي منتسب به آن بالاتر ميرود.
براي اصلاحطلبان هم گمان ندارم انتخابات چنگي به دل بزند، چون سرنوشت روحاني و بدتر از آن خاتمي را ديدهاند! بنابراین گويي ائتلاف نانوشتهاي ميان مردم و جناحين و… پديد آمده است که همگي بهدنبال کمرنگکردن انتخابات هستند.
شما در مصاحبه اخير، هم از عملکرد اصلاحطلبان دفاع کرديد، هم از عملکرد دولت اصلاحات و هم راه را اصلاحات دانستيد. مصداق صحبت شما از اينکه راه آينده اصلاحات است چيست؟ آيا منظورتان بازگشت به شرايط سال ۷۶ و يکي، دو سال بعد از آن است؟ که پاسخ روشن است تکرار آن بعيد به نظر ميرسد. اگر نه، کدام اصلاحات با کدام چهرهها و در کدام زمين بازي ميتواند راه آينده ايران را نشان دهد؟ بازي در زمين قدرت، آن هم در اواخر دهه ۹۰ يا بازي در خارج از قدرت؟ مردم چه؟ آيا حرف شما متناظر به مردم است يا متناظر به کنشگران سياسي؟ با آنچه در متن جامعه ميگذرد، مردم الان چه نسبتي با اصلاحطلبي و امر سياسي دارند؟
اصلاحطلبان فعلا روی لبه تيغي راه ميروند که به قول معروف «أدق من الشعر، و أحد من السيف»؛ از مو باريکتر و از شمشير تيزتر! لهيب آتش هم از پايين شعله ميکشد. در اين شرايط دشوار، پيداکردن راه فرار بسيار سخت است، اما هنوز معتقدم جز اصلاحات راهي وجود ندارد.
چه کساني که در داخل ميليتاريسم را توصيه ميکنند و چه کساني که در خارج به سمت بيگانگان دست دوستي دراز کردهاند، به ناکجاآباد ارجاع ميدهند؛ زيرا هيچيک از راهها به آسايش و آزادي و رفاه منجر نميشود. ما ناگزيريم با همين مشي اصلاحگرانه به اقناع بخشهاي وسيعتري از مردم و روشنفکران و اليت سياسي جامعه بپردازيم تا شايد اجماعي ولو نيمهمرکب پيدا شود که در سايه آن بتوان گام برداشت.