چه گوارا: آرمانگرای رمانتیک یا دانشمند انقلابی؟
چه گوارا: آرمانگرای رمانتیک یا دانشمند انقلابی؟

ارنستو چه گوارا معروف به «فرمانده» از مشاهیر جهان و مبازران انقلابی سرشناس قرن بیستم بود. با وجود شهرت بسیار چه گوارا، اندیشه ها و ایده‌های اقتصادی او عموما ناشناخته باقی مانده‌اند.

ارنستو دلاسرا چه گوارا انقلابی بزرگ آرژانتینی است که برای بسیاری از چریک‌های هم‌نسل خود الهام‌بخش بوده است. او در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در روزاریو آرژانتین به دنیا آمد و ۹ اکتبر ۱۹۶۷ در بولیوی در عملیاتی که توسط سازمان سیا طرح‌ریزی شده بود به قتل رسید.

عمده شهرت چه گوارا به دلیل حضور و تاثیر بزرگ او در انقلاب کوبا است؛ با این حال با تبلیغات عوام‌فریبانه او را همچون یک انقلابی رمانتیک به دنیا شناسانده‌اند. نتیجه این تبلیغات، چاپ عکسی از چه گوارا بر پیراهن فلان سلبریتی یا تصویری از او روی لیوان‌های تبلیغاتی است! در این میان به تحقیقات اقتصادی چه گوارا هیچ اشاره‌ای نمی‌شود و کل حیات فکری او به یک جزوه دربارۀ جنگ چریکی، یک سفرنامۀ ماجراجویانه با موتورسیکلت و مجموعه‌ای از تتبعات فلسفی تقلیل می‌یابد تا چهره او به مثابه دون کیشوتی شکست‌خورده معرفی شود.

اما رویکرد علمی چه گوارا به اقتصاد سیاسی و مشارکتش در اصلاحات اقتصادی کوبای انقلابی، هستۀ اصلی مبارزات او بود و بیش از هر گروه دیگری، با انتقادات و مخالفت‌های ایده آلیست‌ها و رویاپردازان کوبایی و غیرکوبایی مواجه شد. در واقع مطالعه اندیشه‌های اقتصادی چه گوارا، چهره‌ای بسیار متفاوت از او به تصویر می‌کشد.

چه گوارا در اوایل سال ۱۹۵۹ (سالی که انقلاب کوبا به رهبری فیدل کاسترو پیروز شد) هنگامی که ۳۱ سال داشت در تألیف قانون اصلاحات ارضی کوبا مشارکت کرد و سرپرستی دپارتمان صنعتی‌سازی این کشور را برعهده گرفت که توسط بنیاد ملی اصلاحات ارضی به وجود آمده بود. در این دوران اکثر کارخانه‌ها هنوز در اختیار مالکان خصوصی (باقیمانده از دوران دیکتاتوری فولخنسیو باتیستا) قرار داشتند.

چه گوارا پس از انقلاب کوبا به عنوان سرپرست دپارتمان صنعتی‌سازی وظیفه یافت مسائل اقتصادی کوبا را به دقت مطالعه و نقشۀ راهی برای صنعت ملی تهیه کند. وقتی دپارتمان کارش را آغاز کرد، نه هیچ کارخانه‌ای در مالکیتش بود، نه بودجه‌ای برای تأمین مالی تجهیزات، سرمایه‌گذاری و سایر مخارج داشت.

نوامبر ۱۹۵۹ چه‌گوارا ریاست بانک مرکزی کوبا را بر عهده گرفت؛ با این حال کارش را در دپارتمان صنعتی‌سازی رها نکرد و یک سال بعد به همانجا بازگشت.

اکتبر ۱۹۶۰ هنگامی که دولت کوبا سند ملی‌سازی ضرب‌الاجلی بنگاه‌های صنعتی و تجاری را امضا کرد، دپارتمان صنعتی‌سازی به مهم‌ترین نهاد انقلابی کوبا برای سازماندهی تولید صنعتی در مقیاس گسترده تبدیل شد. رهبری چه گوارا بر دپارتمان صنعتی‌سازی باعث شد او در فوریۀ ۱۹۶۱ به عنوان وزیر صنایع کوبا انتخاب شود.

چهره ها / چه گوارا

تصویر ارنستو چه گوارا در حال انجام کار داوطلبانه در بخش خانه‌سازی هاوانا

 

چه گوارا در دوران تصدی وزارت صنایع با چالشی سخت مواجه شد: سازماندهی نظام تولیدی کوبا بر اساس یک فرآیند انقلابی ناقص که هنوز پرولتاریای صنعتی را به طور کامل سازماندهی نکرده بود. وانگهی با وجود پیروزی انقلاب کوبا در جنگ ضد امپریالیستی، نیرو‌های انقلابی هنوز حول یک برنامۀ جامع صنعتی‌سازی متفق‌القول نشده بودند.

در میان رهبران انقلاب کوبا، چه گوارا بیش از سایرین مطالعۀ اقتصاد سیاسی را جدی می‌گرفت، به همین دلیل مطالعۀ متون اقتصادی مارکسیستی و شرکت در مناظره‌ها و مجادله‌های اقتصادی برای سازمان‌دهی صنعتی کوبا، به محور اصلی زندگی چه گوارا در دهۀ ۱۹۶۰ تبدیل شد.

در سال ۱۹۶۵ پس از یک‌سری مجادلات آتشین موسوم به «بحث بزرگ» که در سال‌های ۱۹۶۳-۱۹۶۴ به اوج رسیده بود، چه گوارا از سِمَت خود به عنوان وزیر صنایع کوبا استعفا کرد.

 

چه گوارا و اقتصاد دولتی

 

به گزارش رویداد۲۴ محور اصلی اندیشه‌های اقتصادی چه گوارا نظام بودجه‌ای است که طی سال‌های ۱۹۶۱-۱۹۶۴ در بنگاه‌های سازماندهی‌شدۀ وزارت صنایع کوبا به کار بسته شد. صورت‌بندی نظام بودجه‌ای توسط چه گوارا واکنشی علیه رواج نظام حسابرسی اقتصادی در شوروی (دوره پس از استالین) و اروپای شرقی (برگرفته از ایده‌های مارشال تیتو) بود.

روزیونیست‌ها [تجدیدنظر طلبان] شوروی که این نظام جدید را پس از مرگ ژوزف استالین (۱۹۵۳) باب کرده بودند، سعی داشتند حسابرسی اقتصادی و سوسیالیسم بازار را به عنوان الگوی توسعه به انقلاب کوبا تحمیل کنند. مطالعات چه گوارا راجع به نظام بودجه‌ای، در حقیقت دفاع او از اصول اقتصادی استالینیسم بود. فیدل کاسترو، رائول کاسترو و چه گوارا هر سه در مقابل این ایده‌ها ایستادگی کردند. در نهایت فیدل و رائول کوتاه آمدند اما چه گوارا زیر بار نرفت و دلیل مهم او برای استعفا (حتی استعفا از شهروندی کوبا) همین مسئله بود.

چه گوارا تفاوت‌های اساسی نظام بودجه‌ای با نظام حسابرسی اقتصادی (یا به‌اصطلاح خودگردانی مالی یا سوسیالیسم بازار مثل الگوی یوگسلاوی سابق) را در اوایل سال ۱۹۶۱ تشریح کرد.

طبق مفهوم پردازی نیکیتا خروشچف رهبر وقت شوروی، هر بنگاه اقتصادی تحت مالکیت کارگران همان بنگاه قرار داشت و می‌توانست کمابیش همچون یک تولیدکنندۀ مستقل عمل کند. چه گوارا در مخالفت با این اندیشه در کنفرانس «اقتصاد و برنامه‌ریزی» دانشگاه خلق (۱۹۶۱) گفت: «در کشور‌های سوسیالیستی شرق اروپا، هر بنگاه یک حساب بانکی دارد که می‌تواند از آن پول برداشت کند، با این پول تولید می‌کند، محصولاتش را می‌فروشد، سپس بخشی از سودش را به دولت می‌دهد و بخشی دیگر از آن را برای نیاز‌های داخلی‌اش نگاه می‌دارد. تفاوت ما در این است که کمپانی‌های ما مستقل نیستند و محصولات‌شان را نمی‌فروشند، بلکه آن را به دولت تحویل می‌دهند و دولت نیز به نوبت خود پاداش کارگران و سایر هزینه‌های تولید را می‌پردازد.»

بسیاری از محققان، نظام بودجه‌ای چه گوارا را اینگونه به تصویر کشیده‌اند که این نظام صرفا پاسخگوی شرایط خاص کوبا بوده و پیش از این در هیچ کجای جهان به مرحله عمل نرسیده است. این روایت، اندیشه‌های چه گوارا را از عصر تاریخی‌اش جدا و بی‌معنی می‌کند.

تصویری که آنها نمایش می‌دهند این است که «اندیشه‌های اقتصادی چه گوارا، بدیلی انقلابی در برابر نظام نئو استالینی شوروی است.» اول اینکه این تصویر خروشچف را به دروغ به عنوان یک استالینیست جا می‌زند و دوم اینکه چه گوارا را مخالف استالین نشان می‌دهد. این دیدگاه نادرست از اواخر دهۀ ۱۹۸۰ جان گرفت؛ یعنی زمانی که نخستین نشانه‌های علنی فروپاشی اقتصاد شوروی و نظام «سوسیالیسم بازار» شرق اروپا آشکار شد.

با این حال برخی از مهم‌ترین اقتصاددانان کوبایی تأیید می‌کنند که اندیشه‌های اقتصادی او در دوره استالین تجربه شده است. کارلوس رافائل رودریگوئز در کتاب «چه گوارا، کوبا و راه سوسیالیسم» (۱۹۹۱) می‌نویسد: «با نگاهی به پشت سرمان درمی‌یابیم که نظام بودجه‌ای چه هدیۀ باارزشی به خلق کوبا بود. منظورم این نیست که چه گوارا آن را از خودش اختراع کرد. همه می‌دانیم که نظام بودجه‌ای در اصل از کشور‌های سوسیالیستی می‌آمد. در یک دوره از حیات اتحاد جماهیر شوروی، این نظام بر بسیاری از بخش‌های اقتصاد حاکم بود.»

رودریگوئز بدون آن که از استالین نام ببرد، به الگوی اقتصادی دهۀ ۱۹۴۰ شوروی اشاره می‌کند. او در ادامه متنش این دیدگاه اقتصادی را به چه گوارا نسبت می‌دهد که «می‌توان برای گذار به سوسیالیسم، نظام بودجه‌ای را بر کل اقتصاد اعمال کرد.» به نظر می‌رسد رودریگوئز در این مورد اشتباه می‌کند.

شکی نیست که می‌توان کل اقتصاد ملی را همچون بنگاه بزرگی در نظر گرفت که با یک صندوق مالی واحد، نیاز‌های تولید و توزیع را برآورده می‌کند؛ ولی چه گوارا هرگز چنین نظامی را پیشنهاد نداد. تنها کسی که چنین رویکردی را در پیش گرفت، ژوزف استالین بود. چه گوارا نظام بودجه‌ای را صرفاْ به عنوان ابزاری برای تأمین نیاز‌های فوری صنایع دولتی صورت‌بندی کرد؛ او در این مورد خاص بر خلاف استالین باور داشت در مراحل بالاتر سوسیالیسم، سایر شکل‌های تولید به موازات صنعت دولتی وجود خواهند داشت.

دلایل فراوانی در دست است که نشان می‌دهد چه گوارا علیه رژیم خروشچفی شوروی، از اقتصاد سوسیالیستی دوران استالین حمایت می‌کرد و مفهوم‌پردازی خروشچفی «خودگردانی بنگاه‌ها»  را به چالش می‌کشید.

واکنش خصمانه طرفداران خروشچف (رهبر وقت شوروی) به انتقادات چه گوارا، باعث شد مشارکت «گوارای آرژانتینی» در امور داخلی کوبا به پایان برسد. او به منظور ایجاد کمپین نظامی و کمک به فرایند انقلابی آمریکای لاتین و آفریقا خاک کوبا را ترک کرد. فرمانده چه گوارا در سال ۱۹۶۷ در جریان همین کمپین نظامی در بولیوی به قتل رسید.

 

چه گوارا: آرمانگرای رمانتیک یا دانشمند انقلابی؟

ارنستو چه گوارا و فیدل کاسترو

 

به گزارش رویداد۲۴ اواخر دهۀ ۱۹۸۰ و اوایل دهۀ ۱۹۹۰ همزمان با بروز بحران اقتصادی بین‌الملل، شوق زنده کردن «رویای چه گوارا» اوج گرفته بود، انبوهی از تبلیغات سردرگم‌کننده دربارۀ اندیشه‌های اقتصادی چه گوارا به راه افتاد. بسیاری از محققان کوبایی و غیرکوبایی، اندیشه‌های اقتصادی چه گوارا را جدای از جریان اقتصاد سیاسی سوسیالیستی معرفی کردند و تضاد‌های آن را با الگو‌های تجدیدنظرطلبانۀ خروشچف-برژنف آشکار نساختند.

مهم‌ترین کتاب کوبایی در این مورد (اقتصاد و سیاست در گذار به سوسیالیسم) به قلم «کارلوس تابالادا» بیشتر بر وجوه فلسفی و اخلاقی نظریه‌های چه گوارا تأکید کرد. خارج از خاک کوبا نیز بسیاری از محققان کوشیدند اندیشه‌های اقتصادی او را به تروتسکیسم نسبت دهند و آن را به مثابۀ واکنشی علیه استالینیسم معرفی کنند. به این ترتیب حمایت سرسختانه چه گوارا از برنامه‌های اقتصادی استالین مسکوت ماند. علاوه بر این هیچ اشاره‌ای نشد که اکثر مقالات چه گوارا در جریان «بحث بزرگ» به استدلال‌های استالین در کتاب «دربارۀ مسائل اقتصادی سوسیالیسم» متکی بود.

 

یادداشت‌های اقتصادی چه گوارا

 

در سال‌های اخیر بحث دربارۀ نقش جنجالی چه گوارا [همچون جدل‌های او با خروشچف و مارشال تیتو] در نخستین مراحل ساختن اقتصاد جدید کوبا، اوج گرفته است. اسناد منتشرنشده رفته‌رفته از تاریکی به در می‌آیند. مهم‌ترین اقدامی که در این زمینه به ثمر نشسته، انتشار ۹ جلد از یادداشت‌ها، نامه‌ها، نکته‌برداری‌ها و طرح‌های اقتصادی توسط بنیاد چه گوارا است که قرابت فکری او به لنین و استالین را نشان می‌دهد.

کتاب «یادداشت‌های انتقادی دربارۀ اقتصاد سیاسی» شامل نوشته‌های مختلفی از ارنستو چه گوارا است که سال ۲۰۰۶ توسط انتشارات اوشن پرس، به زبان اسپانیایی در ملبورن استرالیا چاپ شد. این مجموعۀ یادداشت‌ها و مقالات که بسیاری از آن‌ها برای نخستین بار انتشار یافته‌اند، مأخذ مهمی برای مطالعۀ افکار اقتصادی چه گوارا هستند.

کتاب «یادداشت‌های انتقادی دربارۀ اقتصاد سیاسی» بنا به ادعای ویراستاران، تمامی نوشته‌های چه گوارا را برای کتاب ناتمام «راهنمای اقتصاد سیاسی» در بر می‌گیرد. قرار بود این کتاب پاسخی باشد به «درس‌گفتار‌های اقتصاد سیاسی» اتحاد جماهیر شوروی خروشچف که چه گوارا چندین بار به طور علنی به مجادله با آن برخاسته بود.

مطالعۀ کتاب «یادداشت‌های انتقادی» این موضوع را به ثابت می‌کند که چه گوارا هیچ یک از اصول اقتصادی که پیشتر صورت‌بندی کرده بود و قریب به ۴۰ سال در دسترس خوانندگان قرار داشت را زیر پا ننهاد.

این کتاب در همان حال که با بسیاری از باور‌های «گواریستی» در زمینۀ اقتصاد سیاسی همخوانی دارد، برخی بخش‌های مبهم و پنهان اندیشه‌های اقتصادی او را نیز آشکار می‌سازد.

در واقع «یادداشت‌های انتقادی» به ما کمک می‌کند بینشی جامع از روش دیالکتیکی چه گوارا به دست بیاوریم و دریابیم اگرچه خود چه گوارا از اشتباهات خطرناک «گواریست‌ها» مبراست، اما متأسفانه راه را برای آن‌ها باز می‌گذارد. به همین دلیل است که کتاب مذکور وسیلۀ نسبتاً مناسبی برای ساختن تصویری جامع از اندیشه‌های انقلابی-اقتصادی چه گواراست؛ هم به لحاظ افتخارات، هم به لحاظ شکست‌هایش.

چهره ها / چه گوارا

موضع چه گوارا در قبال اردوگاه سوسیالیسم

به گزارش رویداد۲۴ چه گوارا در پیشگفتاری که برای کتاب ناتمام «راهنمای اقتصادی سیاسی» به عنوان تز خویش دربارۀ روند‌های اقتصادی جوامع در حال گذار نوشته است، موضع خویش را در قبال مارکسیسم-لنینیسم آشکار می‌کند: «حجم عظیم نوشته‌هایی که لنین پس از مرگ خویش به جای نهاد، به شکلی غیرقابل اغماض تکمیل‌کنندۀ آثار بنیان‌گذاران سوسیالیسم علمی (مارکس و انگلس) است. اما پس از آن منابع فکری سوسیالیسم علمی تضعیف شد و صرفاً برخی کار‌های انفرادی استالین توانستند به مثابۀ بهترین مستندات نیروی خلاقۀ مارکسیسم ظاهر شوند. استالین نتایج این عقبگرد تئوریک را احساس کرد و کوشید کتابی در زمینۀ مسائل اقتصادی سوسیالیسم منتشر کند که در دسترس توده‌ها باشد.»

چه‌گوارا طی اقامتش در پراگ و تانزانیا در سال‌های ۱۹۶۵-۱۹۶۶ نگارش «راهنمای اقتصاد سیاسی» را آغاز کرد. این نوشته‌ها سند پیچیده‌ترین دوران حیات فکری او هستند که طی آن، سرانجام مدل «سوسیالیسمِ بازار» و «خودگردانی بنگاه‌ها» را کنار گذاشت و به مرحله‌ای رسید که توانست تفسیر خویش از تئوری‌های اقتصاد دوران گذار را صورت‌بندی کند.

چه‌گوارا معتقد بود مارکسیست‌ها هنوز نتوانسته‌اند مسائل عملی و نظری دوران گذار را صورت‌بندی کنند و سطح تئوریک آنها تناسبی با شرایط عینی انقلاب ندارد. برای فهم وضعیت فکری او بهتر است که بر توهم‌زدایی‌های چه گوارا دربارۀ اصلاحات اقتصادی کشور‌های اروپای شرقی در دهۀ ۱۹۶۰ تأکید کرد که بیش از هر چیز آماج انتقاداتش بودند.

چه گوارا می‌نویسد: «راه‌حلی که لهستان در پیش گرفته چیزی جز توسعه آزادانۀ قانون ارزش و احیای سرمایه‌داری نیست. اکنون این راه‌حل عملاً در نواحی روستایی لهستان اجرا شده و به غیراشتراکی‌شدن کشاورزی انجامیده است. در سال جاری با توجه به بروز خشک‌سالی و سایر بدبیاری‌های طبیعی، کشاورزی لهستان بیش از پیش به حال نزار افتاده و با مشکلات جدی دست به گریبان است. در چنین محیطی که گرفتار زمخت‌ترین مشکلات اقتصادی است، استفاده از راه‌حل‌های نظام سابق و به کارگیری محرک‌ها و مشوق‌های مادی برای تحریک پیشرفت بنگاه‌های مستقل و خودگردان از طریق رقابت، خلق لهستان را بر اساس منافع مادی‌شان از یکدیگر جدا خواهد ساخت و در نهایت به احیای دسته‌بندی‌های جامعۀ سرمایه‌داری خواهد انجامید. راهی که لهستان و سایر کشور‌های اروپای شرقی در پیش گرفته‌اند، لاجرم به رخداد‌های فاجعه‌بار منجر خواهد شد.»

چه گوارا عقیده داشت اصلاحات اقتصادی اروپای شرقی، به لحاظ کیفی همانی هستند که در یوگسلاوی تحمیل شد: «لهستان به موازات یوگسلاوی حرکت می‌کند: روند اجتماعی کردن اقتصاد برعکس شده است؛ مالکیت خصوصی زمین مجدداً سر برآورده؛ نظام مبادلۀ کالا‌ها دوباره استقرار یافته و روابط حسنه با ایالات متحدۀ آمریکا حفظ شده است. چک‌اسلواکی و آلمان شرقی نیز سرگرم مطالعۀ نظام یوگسلاوی‌اند و می‌خواهند چنین سیاستی را در کشور خویش به اجرا بگذارند.»

او باور داشت که این قبیل اقدامات به خاطر اشتباهات اصولی، به نابه‌سامانی‌های اجتماعی دامن خواهند زد. سی سال بعد در دهه ۱۹۹۰ بروز جنگ‌های داخلی و اختلافات قومی در اروپای شرقی [تجزیه یوگسلاوی و چک اسلواکی] درستی دیدگاه چه گوارا را به اثبات رساند.

 

چه گوارا و استالینیسم

 

چه گوارا با انتقاد از اصلاحات اقتصادی اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی در دهۀ ۱۹۶۰، راه خود را از جریان غالب اندیشه‌های اقتصادی جدا کرد.

در این دوره چه گوارا با اشاره به سیر تحولات پس از مرگ استالین، در برابر نظریه‌پردازان شوروی رویکردی انتقادی گرفت. او مهمترین اثر فکری پروفسورهای تجدیدنظرطلب شوروی را اینچنین به باد انتقاد گرفت: «کتاب «درس‌گفتار‌های اقتصاد سیاسی» که به چندین زبان ترجمه شده و انتشار یافته، بیانگر تغییرات ساختاری در اتحاد جماهیر شورویِ پس از مرگ استالین است و سمت‌وسوی نادرست این انحرافات را آشکار می‌کند.»

فرمانده هرگز به تروتسکیست‌ها تن نداد که شوروی را از موضع تجدیدنظرطلبی آماج حمله قرار می‌دادند و خیانت‌های خروشچف و برژنف را به عنوان پیامد منطقی اقدامات استالین معرفی می‌کردند. این قبیل منتقدان هرگز چشم‌شان را به روی ماهیت اصلاحات اقتصادی دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نگشودند و تفاوت‌های آن را با اقدامات اقتصادی عصر استالین ندیدند. اما چه گوارا تلاش استالین را برای سرکوب مناسبات کالایی-پولی می‌ستود و با گسترش این مناسبات توسط تجدیدنظرطلبان مخالف بود.

چه گوارا ابایی از مجادله با منتقدان استالین نداشت: «تمایز میان دو گرایش انقلابی و تجدیدنظرطلب در مسألۀ شوروی، بر اساس مسألۀ به‌اصطلاح «اشتباهات استالین» روشن می‌شود. واقعیت این است که استالین خطر قریب‌الوقوع مناسبات بازار را درک می‌کرد و تلاش داشت آن را در هم بکوبد. اما رهبران کنونی شوروی زیر فشار‌های روبنایی کمر خم کرده‌اند. آنان از امکان گذار کمونیستی به مدد مکانیسم‌های اقتصادی بازار دم می‌زنند و به این نحو، برای بقای مناسبات بازاری توجیه می‌تراشند.»

چه گوارا از دیدگاه‌های استالین در کتاب «مسائل اقتصادی سوسیالیسم» مجدانه حمایت می‌کرد. اما کتاب «یادداشت‌های انتقادی» این نکته را آشکار می‌سازد که او با برخی نظرات استالین مخالفت داشت. عمدۀ این مخالفت‌ها بر اساس اهمیتی است که چه‌گوارا برای آموزش و پرورش سوسیالیستی توده‌ها در مسیر گذار قائل بود. آیا می‌توان از این مخالفت‌ها نتیجه گرفت که فرمانده در اصل تروتسکیست بوده است؟ به هیچ وجه! کافی است به نقل‌قولی توجه کنیم که موضع صریح او را در برابر نظریات تروتسکی آشکار می‌کند: «به نظر من بنیاد افکار تروتسکی مشتی لاطائلات است؛ و لاجرم رفتاری که از آن ناشی می‌شود اشتباه و حتی در سال‌های آخر تبه‌کارانه بوده است. تروتسکیست‌ها به هیچ وجه هیچ ربطی به جنبش انقلابی ندارند. البته آن‌ها کار‌هایی در پرو کردند، اما به خاطر روش‌های بدشان ناکام ماندند.»

یکی از روشنگرترین اسنادی که در سال‌های اخیر در این مورد منتشر شده، نامه‌ای است که چه‌گوارا از تانزانیا در پاسخ به آرماندو هارت داوالوس فرستاد. داوالوس در مورد چاپ کتاب‌های ضروری برای خلق کوبا سوالاتی پرسیده بود. فرمانده اینچنین پاسخ می‌دهد: «قبل از هر چیز باید مجموعۀ کامل آثار مارکس، انگلس، لنین و استالین را منتشر کنید. این کتاب‌ها به روشنی مسائل سوسیالیسم را تجزیه و تحلیل کرده‌اند. بعد از آن، اگر خواستید می‌توانید به سراغ آثار تجدیدنظرطلبان مشهوری بروید که خیلی دوست‌شان دارید؛ یعنی خروشچف، تروتسکی و سایرین که کار‌هایی کرده‌اند و چیز‌هایی هم نوشته‌اند.»

 

چه گوارا: آرمانگرای رمانتیک یا دانشمند انقلابی؟

ژوزف استالین، ولادیمیر لنین، فردریش انگلس و کارل مارکس

اگرچه چه گوارا منش انقلابی استالین را می‌ستود و از اندیشه‌های اقتصادی او حمایت می‌کرد و خرافات تجدیدنظرطلبان مدرن را رسوا می‌ساخت؛ اما در عین حال بر کرده‌های استالین نیز نقد داشت: «معدود صدا‌هایی که استالین را در انظار عموم نقد کرده‌اند، فقط این را نشان داده‌اند که بزرگ‌ترین جنایات او عبارت‌اند از: اولاً بی‌توجهی به آموزش و پرورش کمونیستی و ثانیاً اشاعۀ کیش شخصیت.»

چه‌گوارا در این جملات با دنباله‌روی از مشهورترین انتقاد علیه میراث استالین، نشان می‌دهد که مطالعاتش در این زمینه بسیار ناکافی است. دم زدن از به‌اصطلاح «بی‌توجهی به آموزش و پرورش کمونیستی» صرفاً منعکس‌کنندۀ بی‌اطلاعی عمیق منتقدان دربارۀ تاریخ شوروی است. این ادعا به هیچ وجه صحیح نیست و در خوشبینانه‌ترین حالت ناشی از آن است که چه گوارا به متون مستند دربارۀ زندگی روزمرۀ خلق شوروی دسترسی نداشت. او نه به استخانوفیسم اشاره می‌کند، نه به جنبش اصلاح تولید، نه به یکشنبه‌های کمونیستی و نه به کار داوطلبانه که در تمامی آنها ارزش اساسی آگاهی خود به خودی کارگران باز شناخته می‌شود.

متأسفانه برخورد چه گوارا با این موضوع پژواکی از تفسیر‌های دلبخواهانۀ بورژوازی دربارۀ تاریخ شوروی است و ربطی به روش‌شناسی علم تاریخ ندارد و دوره‌های تاریخی را بر اساس شخصیت رهبران توضیح می‌دهد.

البته او در متون دیگرش آگاهانه تلاش دارد ارزیابی دقیقی از این قبیل دعاوی به دست دهد و به تحلیلی عینی از عصر استالین برسد. اما دست‌کم در این جمله‌ها برای تقویت نظرات خویش در مورد دوران گذار و اهمیت دادن به آگاهی در اقتصاد سیاسی، به استدلال‌های غیر مارکسیستی درآویخته است.

 

نگاه چه گوارا مالکیت اشتراکی

 

دیدیم که چه گوارا به طور کلی مخالف ایده‌هایی همچون خودگردانی (Self-Management) بود. یکی از مهمترین نمودهای این مخالفت را در جدالش علیه فروش تراکتورهای دولتی به مزارع اشتراکی می‌بینیم. سیاست فروش ماشین‌آلات به مزارع اشتراکی یکی از پیش‌فرض‌های انقلاب کوبا و یکی از اساسی‌ترین وجوه برنامۀ ارضی تجدیدنظرطلبان (خروشچفیست، تروتسکیست، سوسیال دمکرات و …) در سرتاسر دنیا بود.

طبق پژوهش‌های زندگی‌نامه‌نویسان چه‌گوارا، تضاد میان سیاست‌های اقتصادی او و تجدیدنظرطلبان شوروی بر سر این مسأله بسیار حاد شده بود. چه‌گوارا به انشعاب‌گرایی (به‌خصوص از نوع تروتسکیستی آن) متهم شد؛ فرمانده نیز به نوبت خود این اتهامات را با درآویختن به این ادعا رد کرد که در این زمینه، او دیدگاه‌های مائو را مرجح می‌داند. احتمالاً چه‌گوارا نمی‌دانست که رهبر چین نیز به صف حامیان همین سیاست ریویزیونیستی پیوسته است.

چه‌گوارا از موضعی صحیح با این پرسش برخورد می‌کرد. همه کمابیش با این واقعیت آشنا هستند که با توجه به بازده بالاتر مزارع اشتراکی، تولید خرده دهقانی رفته‌رفته اهمیت نسبی‌اش را از دست خواهد داد و نابود خواهد شد. این امر ناشی از نابرابری فزایندۀ بارآوری میان کار مکانیزه و کار یدی است. چه‌گوارا به درستی در مورد تکامل نظام اشتراکی استدلال می‌کرد که در هم کوبیدن مالکیت خرد دهقانان منفرد موجب احیای سرمایه‌داری در بخش کشاورزی خواهد شد: «در مزارع اشتراکی شوروی، مالکیت خصوصی از بین رفته و مالکیت اشتراکی به طور نسبی تسلط یافته است. اما حتی اگر این چیرگی به ۱۰۰ درصد برسد، باز هم مسألۀ اصلی به جای خود باقی است: هنوز آنتاگونیسم (تضاد آشتی‌ناپذیر) میان مالکیت خلقی وسایل تولید و مالکیت اشتراکی زمین‌های زراعی حل نشده.»

چه‌گوارا به درستی استدلال می‌کند مادامی که مالکیت اشتراکی به مالکیت کل خلق تبدیل نشود، تعارض میان مالکیت اشتراکی و مالکیت اجتماعی به صورت مشکلی حل‌ناشدنی باقی خواهد ماند. به لحاظ تاریخی، موضع‌گیری فرمانده در برابر برنامۀ ارضی تجدیدنظرطلبان، نمایان‌گر پیشرفت تئوریک بسیار مهمی است.

او به خوبی از عنصر اساسی رویکرد مارکسیستی-لنینیستی برای حل تضاد شهر-روستا آگاهی داشت. اما تجدیدنظرطلبان صرفاً می‌کوشیدند این مسأله را لاپوشانی کنند و آن را به سطوح مختلف رشد نیرو‌های مولد تقلیل دهند. مخالفت قاطعانۀ فرمانده با این قبیل توجیه‌تراشی‌ها، خصلت مترقی اندیشه‌های اقتصادی او را آشکار می‌سازد. او از همین موضع علیه سیاست شوروی در دهۀ ۱۹۵۰ مبنی بر فروش تراکتور و ادوات کشاورزی به مزارع اشتراکی انتقاد کرد. فرمانده پس از ذکر دستورالعمل‌های اقتصاد سیاسی ریویزیونیستی می‌نویسد: «وضعیت مزارع اشتراکی شوروی، یک نمونۀ مشخص از تعارض میان مالکیت اجتماعی و نظام اشتراکی خصوصی است که خصلتی آنتاگونیستی [تضاد حل نشدنی] پیدا کرده است. فروش تراکتور و اداوت کشاورزی دولتی به مزارع اشتراکی، یک اشتباه بوروکراتیک محض است؛ اما روبنای سیاسی مصرّانه راه‌حل خویش را بر جامعه تحمیل می‌کند: خودگردانی بیشتر برای کلخوزها، ثروت بیشتر برای آنان.»

چه‌گوارا می‌گفت که بقای شکل کالایی در دوران استالین، ناشی از وجود دو نوع مالکیت متفاوت سوسیالیستی (اشتراکی و دولتی) بوده است. مشکل آنجاست که او ادعا می‌کند تضاد میان این دو شکل مالکیت، ضرورتاً لاینحل است. نمی‌توان با این حکم کلی موافقت کرد. رابطۀ میان مالکیت دولتی و مالکیت اشتراکی فقط در صورتی آنتاگونیستی خواهد بود که سرمایه‌داری احیا شود؛ زیرا در این حالت مالکیت دولتی همان مالکیت اجتماعی نیست. اما مادامی که مالکیت اجتماعی باشد، یعنی تا هنگامی که وسایل تولید در دست دولت دیکتاتوری پرولتاریا باشد، روابط میان دو شکل اشتراکی و دولتی تضادآمیز نخواهد بود.

رویکرد چه گوارا عملاً معنایی جز این ندارد که بگوییم رابطۀ طبقۀ کارگر با خرده‌دهقانان آنتاگونیستی است. چنین حکمی در شرایط حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا نمی‌تواند صحیح باشد؛ زیرا پرولتر‌ها از فقر و فلاکت دهقانان هیچ نفعی نمی‌برند؛ بنابراین خصلت دوگانۀ کار در نظام سوسیالیستی یا در جوامع در حال گذار، هیچ ربطی به مناسبات به‌اصطلاح آنتاگونیستی دهقانان و کارگران ندارد و حتی بدون آن نیز می‌تواند وجود داشته باشد.

چه گوارا: آرمانگرای رمانتیک یا دانشمند انقلابی؟

چه گوارا در حال کار در مزرعه اشتراکی

 

چه گوارا با اصرارش بر این موضع که بخش اشتراکی لاجرم همچون تولیدکننده‌ای خصوصی عمل خواهد کرد، آگاهانه یا ناآگاهانه به ما می‌گوید اتحاد سیاسی طبقۀ کارگر با دهقانان، حتی تحت شرایط حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا غیرقابل تحقق است. با خواندن این جملات تنها می‌توان به این نتیجه رسید که چه‌گوارا خصلت مترقی تعاونی‌ها را در فرایند ساختن جامعۀ سوسیالیستی باز نمی‌شناخت. این حکم عملاً بدین معناست که اتحاد پرولتاریا و دهقانان فقیر را غیرممکن بدانیم. معلوم نیست که چه گوارا به طور دقیق به تبعات ناگزیر چنین حکمی فکر کرده باشد.

 

نگاه چه گوارا به بورژوازی ملی و امپریالیسم

 

به گزارش رویداد۲۴ فرمانده در این بخش به طور ویژه بر یکی از بارزترین وجوه فهم مائو از ماتریالیسم دیالکتیک تمرکز می‌کند: روابط درونی دو امر متضاد. در واقع اندیشه‌های چه گوارا در خصوص این موضوع، نمایان‌گر نظامی است که به روشنی تعین یافته؛ نظامی که اگرچه تمام اجزای آن صحیح نیستند، ولی دست‌کم در کلیت خویش منطقی است. نمونۀ بارز عدم تناقض این نظام، رویکردی است که چه‌گوارا در قبال فروش تراکتور و ادوات کشاورزی به مزارع اشتراکی در پیش گرفت.

قبل از آغاز بحث، باید تأکید کرد که شناخت چه گوارا از حزب کمونیست چین، بر خلاف شناختش از حزب کمونیست شوروی بسیار ناقص بود. می‌توان رد و نشان این شناخت ناکافی را هم در روایات زندگی‌نامه‌نویسان چه‌گوارا و هم در کتاب «یادداشت‌های انتقادی» به روشنی باز یافت.

با ذکر این توضیحات به یادداشتی می‌پردازیم که چه‌گوارا در مورد «دربارۀ تضاد» مائو نوشته است.

چه گوارا می‌نویسد: «چینی‌ها تضاد بنیادین را تضاد میان امپریالیسم و خلق‌های ستم‌کش می‌دانند؛ زیرا پایه‌های وجود امپریالیسم بر گردۀ خلق‌های ستم‌کش استوار است. امپریالیسم می‌تواند بدون سوسیالیسم وجود داشته باشد؛ اما بدون استثمار خلق‌ها نه؛ بنابراین عمده‌ترین جنگ، جنگ برای رهایی خلق‌هاست. از سوی دیگر هیچ‌گونه آشتی‌ای در تضاد‌های آنتاگونیستی ممکن نیست. کشور‌های سوسیالیست در تضادی آشتی‌ناپذیر با کشور‌های امپریالیست به سر می‌برند. اما کشور‌های سوسیالیست صرفاً راه‌حل تعارضات پیشین (تضاد میان استثمارکنندگان و استثمارشوندگان) را در مقیاس ملی ارائه می‌دهند. این کشور‌ها هنوز تعارض را در سطح بین‌المللی حل نکرده‌اند.»

پیش از هر چیز باید دو نکتۀ ضروری را به خاطر بسپاریم. نخست آنکه چه‌گوارا نشان می‌دهد که در جنگ طبقاتی، چینی‌ها کدام تعارض را عمده می‌دانند.

تجزیه و تحلیل مائو دربارۀ نقش امپریالیسم در چین به طور کلی صحیح بود. اما بزرگ‌نمایی تعارض میان امپریالیسم و ملت‌های ستم‌دیده، میان ملت‌های ثروتمند و ملت‌های فقیر، صرفاً به رهبر چین امکان داد که تئوری غیرمارکسیستی «سه‌جهان» را ابداع کند که بر اساس آن، جهان طبق الگویی شماتیک به سه دسته از کشور‌ها (فارغ از صورت‌بندی اجتماعی درونی هر کدام از آن‌ها) تقسیم می‌شود: جهان اول شامل کشورهای امپریالیست، جهان دوم شامل کشورهای مستقل سوسیالیستی و غیرسوسیالیستی، و جهان سوم شامل کشورهای ستمدیده.

این تز مائو به روشنی نمایانگر گردش به راست در سیاست خارجۀ چین بود. زیرا بزرگ‌نمایی نقش مسلط تعارض امپریالیسم-ملت ستم‌دیده، به نظریۀ ریویزیونیستی امکان می‌دهد مناسبات تضادآمیز میان بورژوازی ملی و پرولتاریای ملی را نادیده بگیرد و تضاد درونی کشور‌ها را تبعی و فرعی قلمداد کند.

دومین نکته‌ای که نباید فراموش کنیم این است که چه گوارا تأکید می‌کند امکان آشتی در تضاد‌های آنتاگونیستی منتفی است. اهمیت حکم چه‌گوارا زمانی کاملاً آشکار می‌شود که تفسیر مائو را دربارۀ روابط درونی دو امر متضاد مرور کنیم.

موضع چینی‌ها حاوی این دلالت ضمنی است که تعارضات آنتاگونیستی به آشتی می‌رسند. با این تفسیر لاجرم درک مارکسیستی-لنینیستی از دینامیسم تضاد‌ها و تعارض‌ها، به یک تئوری مکانیکی دربارۀ آشتی تضاد‌ها تبدیل می‌شود.

تأکید چه‌گوارا بر امکان‌ناپذیری آشتی در تضاد‌های آنتاگونیستی، نشان می‌دهد که او با رویکرد مائو مخالف بود. یعنی تز مائوئیستی هم‌زیستی مسالمت‌آمیز میان سوسیالیسم و امپریالیسم را نادرست می‌دانست. زیرا تعارضات درونی جوامع در حال گذار، لاجرم به مناسبات تضادآمیز خارجی گره می‌خورند. به عبارت دیگر تضاد امپریالیسم-خلق ستمدیده در راستای تضاد سرمایه-کار عمل می‌کند. یعنی وجود بورژوازی ملی، مرهون قطب‌بندی امپریالیستی جهان است.

متأسفانه چه‌گوارا در ادامۀ این موضع‌گیری صحیح، به یک نتیجۀ نادرست می‌رسد که مایۀ نومیدی است. او می‌نویسد: «در تحلیل نهایی، قانون توسعۀ ناموزون به یک نظام اجتماعی معیّن محدود نیست، بلکه قانون خود طبیعت است. کشور‌های سوسیالیستی نیز به نحو ناموزون توسعه می‌یابند که در مبادلات نابرابرشان تجلی می‌یابد. به بیان دیگر توسعۀ ناموزون به صورت استثمار یک کشور سوسیالیستی توسط یک کشور سوسیالیستی دیگر پدیدار می‌شود.»

این حکم نادرست هیچ ربطی به موضع‌گیری‌های صحیح چه‌گوارا ندارد، بلکه صرفاً بازتابی ذهنی از روابط واقعی شوروی با سایر کشورها، تحت سلطۀ ریویزیونیست‌های مدرن است. هنگامی که می‌گوییم فرمانده جزو قربانیان جریان فکری تجدیدنظرطلبی است، منظوری جز این نداریم: متأسفانه چه‌گوارا تحت‌تأثیر جو فکری غالب، کردوکار‌های تاریخی ریویزیونیست‌ها را همچون خصائص طبیعی سوسیالیسم فهم می‌کرد. این اشتباه جزو تاریک‌ترین جنبه‌های اندیشۀ اقتصادی چه‌گواراست.

برخلاف حکم فرمانده، کشور‌های سوسیالیستی یکدیگر را استثمار نخواهند کرد؛ بلکه به مدد تفاوت‌های طبیعی و تاریخی‌شان و از طریق همکاری، همگی به سطح بالاتری از رشد نیرو‌های مولد خواهند رسید. تکامل تقسیم کار جهانی در دهه‌های اخیر پایۀ مادی واقعی مناسبات مبتنی بر هم‌زیستی بین‌المللی کشور‌های سوسیالیستی را فراهم کرده است. فراموش نکنیم هم‌زیستی نیز همچون انگل‌وارگی در خود طبیعت وجود دارد و امر محال نیست.

 

چهره ها / چه گوارا

پذیرفتن حکم چه‌گوارا مبنی بر محتوم بودن استثمار یک کشور سوسیالیستی توسط یک کشور سوسیالیستی دیگر، عملاً به معنای آن است که کمونیسم بین‌المللی را یک توهم بدانیم که هرگز تحقق نخواهد یافت. واضح است که چه گوارا تبعات ناخوشایند حکمش را در نظر نگرفته بود. پس اجازه دهید امیدوارانه باور داشته باشیم که چه‌گوارا قربانی جریان فکری ریویزیونیسم مدرن بود، نه چیزی دیگر.

 

منابع:

اقتصاد و سیاست در گذار به سوسیالیسم/ کارلوس تابالادا
چه گوارا، کوبا و راه سوسیالیسم/ کارلوس رافائل رودریگوئز
یادداشت‌های انتقادی/ ارنستو چه گوارا/ انتشارات اوشن پرس ملبورن

https://revolutionarydemocracy.org/rdv13n2/guevara.htm

https://www.revolutionarydemocracy.org/rdv11n1/che.htm