شهادت شریعترضوی، قندچی و بزرگنیا در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ با هر بهانهای که بوده باشد، نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران است، چراکه این واقعه باعث شد نبض مبارزات از بازار به دانشگاه انتقال یابد.
لطفالله میثمی در روزنامه شرق نوشت:
شهادت شریعترضوی، قندچی و بزرگنیا در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ با هر بهانهای که بوده باشد، نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران است، چراکه این واقعه باعث شد نبض مبارزات از بازار به دانشگاه انتقال یابد.
روز ۱۶ آذر (روز دانشجو) نقطه عطفی بود که من از آن به عنوان «قلب تپنده جنبش دانشجویی» یاد میکنم. اگر پیش از این اتکای دکتر مصدق و نهضت ملی مبارزات به بازار بود، پس از این اتکایش به دانشگاه و دانشجویان شد و البته این تغییر به معنای این نیست که بازار هیچ نقشی نداشته است، بلکه بخش عمده مبارزات ملی به دانشگاه واگذار شد، چون میدانستند اوضاع از چه قرار است و همچنین آزادی بیشتری برای فعالیت و مبارزهکردن داشتند.
در آن روز که دو بهانه عمده برایش یادآوری میشود که یکی از دستدادن گوهری ناب، چون مصدق بود که همه متوجهش میشدند و در این روز هم شعار دادند: «یا مرگ، یا مصدق!». آنها فهمیده بودند که مصدق صداقت داشت و برای همه اقشار کار میکرد و دولتش به نفع منافع کارگران و دهقانان بود و در ملیکردن صنعت نفت نقش بزرگی داشت و دومی هم آمدن نیکسون، معاون رئیسجمهور وقت آمریکا، به تهران بود. در این روز نیروها علاوه بر ورود به دانشگاه تهران و محوطه دانشکده فنی، به سر کلاسهای درس هم هجوم بردند و بعد از زنگ تعطیلی دانشکده، دانشجویان به محوطه ریختند و شعار دادند و در این روز سه نفر از دانشجویان مبارز به شهادت رسیدند.
خاکسپاری این دانشجویان در امامزاده عبدالله انجام شد و جمعیت بسیاری تحت شرایط خاص تشییع را برگزار کردند. در این روز، حریم دانشگاه شکسته شد و استقلال دانشگاه نیز نقض شد که خود این مسئله مهم منجر به وضع و امضای قانون استقلال دانشگاه شد که البته این قانون تا بهمن ۴۰ بود. در این تاریخ بار دیگر نیروهای نظامی به دانشگاه یورش بردند و سومین مورد نیز به ۱۳ آبان ۵۷ برمیگردد که ضمن هجوم به دانشگاه جمعی از دانشآموزان را به شهادت رساندند.
من خودم در بین سالهای ۳۸ تا ۴۲ همزمان با تحصیل در رشته مهندسی نفت در دانشکده فنی دانشگاه تهران، در چارچوب تشکیلات انجمن اسلامی دانشجویان، جبهه ملی و سپس نهضت آزادی فعال بودهام و به یا دارم در آن سالها هم آثار گلولهها بر موزاییکها و ستونهای داخل محوطه وجود داشت و همچنین خون دانشجویان در گوشههایی همچنان مشهود بود.
مبارزات دانشجویی در آن سالها بسیار متأثر از نیروهای ملی بود. اغلب دانشجویان فعال آن زمان همسو و هماهنگ با جبهه ملی و نهضت آزادی بودند. ازاینرو صرفا بحث استعمارستیزی یا مخالفت با آمریکا مطرح نبود؛ مخصوصا آنکه فاطمی در هنگام ترور خود جملهای را گفته بود که برای اکثر دانشجویان کلیدی بود. او تأکید کرده بود که ریشههای استعمار انگلیس را باید در کاخ سلطنتی جستوجو کرد. من مبسوط این ماجرا را هم در کتاب «با چشمی گریان، تقدیم به عشق» که فرازهایی است از زندگی شهید دکتر سید حسین فاطمی آوردهام. با این نوع نگاه بود که مبارزات ضداستعماری هم به مبارزات ضداستبدادی تبدیل میشد. زیرا دانشجویان بهخوبی فهمیده بودند که اگر استعمار خارجی فرصت نفسکشیدن در کشور را پیدا کرده است، این بر اثر استبداد داخلی است. از این منظر رویکرد ضداستبدادی، رویکرد غالب جنبش دانشجویی پیش از انقلاب بود.
پس از آن موعد، هر سال گرامیداشت ۱۶ آذر در دانشگاهها برگزار میشد و هر سال بر شکوه آن افزوده میشد تا اینکه مراسم سالگرد ۱۶ آذر ۳۹ کمی گستردهتر برگزار شده بود. کسی به کلاس نرفت و تظاهرات مختصری هم برگزار شد. بچههای دانشکده فنی، جلوی دانشکده در خیابان غربی دانشگاه جمع شدند. مهندس ریاضی، رئیس دانشکده، با تکتک بچهها صحبت کرد و از آنها خواست به کلاس بروند. مهندس مصحف و مهندس عبودیت در داخل دانشگاه، سر چهارراه و بین دانشکده فنی و حقوق، ایستاده بودند. مهندس ریاضی با آنها صحبت کرد که بروید سر کلاس، اما آنها به او پشت کردند و به حرفش گوش ندادند. البته مهندس ریاضی، برخورد دوگانهای با دانشجویان فعال سیاسی داشت. از یک طرف ما را نصیحت میکرد که وارد این نوع فعالیتها نشویم و از طرفی دیگر ما وقتی به مشکلی برمی خوردیم به او رجوع میکردیم. مثلا وقتی یکی از دوستانم (عنایت ربانی) را بازداشت کردند، نزد مهندس ریاضی رفتم و ماجرا را گفتم. او نیز تلفن زد که آزادش کنند و گفت: از درسش عقب میافتد.
شهیدان این واقعه احمد قندچی، آذر شریعترضوی و مصطفی بزرگنیا از افتخارات دانشکده فنی به حساب میآمدند و در مراسمها، معمولا در خود دانشکده -جایی که ۶۵ گلوله تیراندازی شده بود- این سه نماد مبارزه محسوب میشدند و خیلی هم تأکیدی به مرامهای سیاسی و فکری آنان نمیشد و تنها بعد مبارزاتی آنان مطرح میشد.
این برای اولینبار است که خون دانشجویان بهطور مستقیم و آشکار در خود دانشگاه ریخته میشد و زمینه مبارزات دامنهدار را فراهم کرد که دانشجویان و جنبش دانشجویی بتوانند تا پیروزی انقلاب ۵۷، همه مبارزات مردمی را سمتوسو بدهند و بهترین نتیجه ممکن از آن بیرون بیاید.