امروز ایران در وضعیت بسیار حساسی به سر میبرد. افرادی که مسئولیت بیشتری دارند، باید مسائل را جدی بگیرند و به دنبال ارائه راهحل برای برونرفت از آن باشند. نباید تصور کرد که بحران را میتوان با مسدودکردن اینترنت حل کرد.
تحرکات اخیر را چه با عینک امنیتی ببینیم، چه از دیدگاه سیاسی و چه ریشههای آن را در مشکلات اقتصادی و سیاسی جستوجو کنیم، به هر روی نباید از کنار بررسی لایههای اجتماعی و خاستگاه آن بیتفاوت گذشت؛ زیرا در صورت کنکاشنکردن در ریشه اعتراضهای اخیر و خاستگاه اجتماعی آن و بررسینکردن این مهم، بازهم در آینده شاهد موارد مشابه خواهیم بود؛ چراکه به نظر میرسد یکی از دلایل تشدید خشونت امروز، همان بیتوجهی به خاستگاه اجتماعی این اعتراضها و بررسی جدی ریشههای آن در سالهای گذشته بوده است.
تحلیلهای مختلفی از ریشه حوادث اخیر از سوی سیاستمداران و جامعهشناسان اعلام شده است؛ از منظر جنابعالی علل و عوامل دخیل در اعتراضهای اخیر چیست؟
ریشه اصلی اعتراضهای اخیر در شیوه اداره کشور است و بنزین بهانهای بیش نبود. چه بپذیریم و چه نپذیریم، در میان بخشهایی از جامعه، هم مقبولیت و هم کارآمدی بحثبرانگیز شده است. برای نمونه، نتایج تحقیقات مختلف نشان داده است نیمی از کودکان ایرانی از فقر غذایی رنج میبرند. ۱۰ درصد کودکان چهار تا ۱۰ساله در ایران کار میکنند. سهمیلیونو ۲۰۰ هزار کودک بازمانده از تحصیل بهویژه در شهرها و استانهای محروم وجود دارد. فقر، تهیدستی و احساس نابرابری در ایران افزایش یافته است. در علوم اجتماعی، احساس نابرابری و فقر از خود فقر و نابرابری مهمتر است. ممکن است برخی بگویند مردم موبایل دارند یا ساندویچ میخورند، چرا باید احساس فقر داشته باشند؟! درحالیکه خوردن ساندویچ یا داشتن موبایل ملاکی برای دارایی و بینیازی افراد نیست؛ چراکه امروز سطح زندگی و مصرف تغییر پیدا کرده است. علاوه بر این، بخش مهمی از علل ذهنی و عینی نارضایتیها، به وجود فساد، حتی غلتیدن افراد غیرمفسد و سالم در آن، سقوط ارزش پولی کشور، افزایش رکود تورمی و بقیه موارد بازمیگردد. وقتی ارزش پولی کشور سقوط کرد، همزمان با آن یکسوم دارایی افراد از بین رفت. برای نمونه، یک استاد دانشگاه با وجود ۱۵ میلیون تومان درآمد ماهانه، از عهده مخارج بالای زندگی برنمیآید؛ این نشاندهنده همان رکود و سقوط ارزش پول ملی در ایران است. امروز سرمایه اجتماعی و اعتماد جامعه رو به فرسایش است. در چنین شرایطی، مشارکت، همدلی و پیوند همگانی کاهش مییابد؛ چنانکه مصائب طبقات فرودست، افزایش کودکان خیابانی و تشدید فقر برای جامعه تبدیل به امری عادی شده است. با وجود برخورداری از ثروت ملی، جامعه گرفتار مسائل زیستبومی و فقر است که این خود به ساختارها، رفتارها و رویههای معیوب بازمیگردد. به همین دلیل بدیهی است که مشکلها میمانند و شدت پیدا میکنند. درحالیکه مشکل را میتوان به مسئلهای علمی و عقلی تبدیل کرده و برای آن با سیاستگذاری و برنامههای تعاملی، عقلانی و علمی، راهحلهای رضایتبخش اجتماعی پیدا کرد؛ اما وقتی مشکلات انباشته و متراکم میشوند، وجدان عمومی را آزار میدهند و جریحهدار میکنند و به بحران تبدیل میشوند، دیگر خروج از آن به دشواری امکانپذیر است. گاه این تصور میان مسئولان وجود دارد که بیتوجهی مدیران به حل مشکلات، منجر به فراموشی تدریجی آن در افکار عمومی میشود؛ درحالیکه چنین نیست؛ مشکلات تلنبار میشوند و بعد به بحران میانجامند. در واقع بحران ناشی از اختلال ساختی کارکردی است؛ وقتی هریک از ساختارها بگویند حل این مسائل بر عهده ما نیست یا رئیسجمهور اعلام کند من برای حل بحرانها اختیارات لازم را ندارم و کسان دیگری نیز همه اینها را فقط کمکاری و ندانمکاری قوه مجریه وانمود بکنند، این سیستم را دچار بحران میکند. نظام سیاسی نیز مانند ارگانیسم عمل میکند؛ بیماری بدن را دچار بحران کرده و سپس مسئله مرگ و زندگی انسان به میان میآید. به همین دلیل باید اذعان کرد که گرانی بنزین جرقهای برای اشتعال نارضایتیهای دیگر بود؛ زیرا در سراسر جهان ممکن است افراد به گرانی کالا و سوخت اعتراض کنند، اما با یک پاسخ مناسب از سوی مسئولان آن کشورها، راهحلی پیدا میشود.
چرا اعتراضها در ایران هر بار خشونتبارتر از دفعات قبل میشود؟
در هر جایی ابتدا بحران شکل میگیرد و اگر مواجهه منطقی، دموکراتیک و رضایتبخشی با آن نشود، دورهای از کمون را طی میکند و سپس آشکار و در نهایت تشدید میشود؛ در ایران هم همین است، نمونه بارز آن اعتراضات دیماه ۹۶ و تابستان ۹۷ بوده است. اما وقتی نشانهشناسی بحران در کشور وجود ندارد، بدیهی است که نارضایتیها و خشونت تشدید میشود؛ بنابراین عدم مواجهه مطلوب و هوشمندانه با بحرانها آن هم پس از علنیشدن منجر به تشدید خشونت میشود. علت دیگر تشدید بحران به دلیل بیتوجهی به خاستگاه اجتماعی معترضان است. زیرا در شرایطی، اعتراضکنندگان طبقه متوسط جامعه هستند که زبان و رفتار نسبتا واحدی دارند و اغلب از رفتارهای خشونتآمیز اجتناب میورزند. هوشمندی سیستم نیازمند وجود اندامهای حسی، اطلاعات دقیق، رسانههای آزاد و مستقل، استفاده از ظرفیتهای عقلانی و انتقادی جامعه مدنی و حوزه عمومی است. به این مفهوم که دولت، تحت تأثیر رسانههای مستقل باشد و نه بولتنهای خبری وابسته به خود. متفکران آزاد، مستقل و منتقد با تحلیل بهموقع راهکارهای مطلوبی برای حل بحران ارائه میدهند.
اعتراضات از جنبه سیاسی و اجتماعی، جنبه اقتصادی به خود گرفته؛ آیا این به این مفهوم است که طبقات متوسط روزی دغدغه مسائل سیاسی و اجتماعی را داشتند، اما امروز دچار فروپاشی شدهاند؟
امروز مسئله اقتصاد و درآمد طبقات مختلف جامعه مطرح است؛ حتی طبقات متوسط جامعه هم به دلیل سقوط ارزش پولی ملی و گرانیها دغدغه معیشت دارند. ایران اکنون از میان دو سر طیف؛ یعنی ارزشهای بقا و ارزشهای خودشکوفایی، متأسفانه بیشتر به سمت ارزشهای بقا رانده میشود و این خطری برای توسعه کشور است. ارزش بقا به مفهوم سر پا نگهداشتن، تلاش برای تأمین نیازهای اولیه و در نهایت زندهماندن است. ارزشهای خودشکوفایی به مفهوم گذر از نیازهای اولیه و تلاش برای تأمین نیازهای سطح بالا به تعبیر آبراهام مزلو نظیر تغییر سبک زندگی، تأمین اوقات فراغت، آزادی مدنی و مطبوعات و اعتلای فرهنگ، اخلاق، هنر، ادبیات، دانش و عقلانیت است. زمانی جامعه ایران حساسیت بالایی نسبت به خودشکوفایی یا همان سبک زندگی، آزادی اجتماعی و مطبوعات و فکر و… نشان میداد، اما اکنون نیازهای پایه نظیر گرسنگی و تلاش برای سرپاماندن برای مردم اهمیت دارد. نگرانی افراد امروز عدم امنیت شغلی، ازدستدادن کار، اجارهخانه و… است. در نتیجه طبقه متوسط به دلیل رکود تورمی رو به فرسایش و ضعف است. بدیهی است که نیازهای سطح بالا نظیر مشارکت اجتماعی و خلاقیتهای مدنی و انجیاویی و به طور کل خودشکوفایی به حاشیه رانده میشود. حال آنکه ایران در رده بیستوهفتمین کشور ثروتمند جهان از منظر تولید ناخالص داخلی قرار دارد، اما از منظر خوشبختی عمومی در سطوح پایین قرار داریم؛ بنابراین چگونه میشود که یک کشور با وجود دارایی بالقوه بالای اقتصادی، این همه گرفتار تهیدستی و محنت شود؟ به نظر میرسد که نه تنها روز به روز طبقه متوسط با ارزشهای خودشکوفایی خود فاصله میگیرد بلکه حتی ارزشهای اولیه بقا نیز روز به روز برای عموم جامعه مخدوش میشود.
میتوان گفت که تنزل رویکرد از سطوح بالای سیاسی و اجتماعی به اقتصادی نشان از تفاوت عمیق رویکردها در اعتراضات از ۷۸ با رویکرد عموم در سالهای ۹۶ و ۹۸ دارد؟
بله همینطور است. امروز مسئله بقا بیش از هر چیز برای عموم جامعه در اولویت قرار دارد در نتیجه اعتراضات به سمت نیازهای اولیه سوق مییابد که امری خطرناک است. زمانی مطالبات جامعه معطوف به اموری همچون مطبوعات آزاد، تئاتر، فیلم و حقوق انتخاباتی بود، اما با خود میگفتند اگر مطبوعات در کشور آزاد نیست، حداقل مسئله رفاه و معیشت نداریم. اکنون علاوه بر نیازهای خودشکوفایی، خواستههای مربوط به بقای جامعه پاسخ داده نشده است به همین دلیل نه تنها رویکردها نسبت به ۷۸ تغییر یافته بلکه خاستگاه اجتماعی و طبقاتی نیز از سطح متوسط به لایههای پایین یا دستمزدبگیران، حاشیهنشینان و تهیدستان شهری تنزل کرده است. علاوه بر این، از منظر تعداد نیز اعتراضات نسبت به گذشته بالاست و پراکندگی در آن هم دیده میشود. پایگاه نظرسنجی گالوپ احساسات و عواطف مثبت و منفی افراد را در جهان مورد سنجش قرار میدهد. طبق گزارش ۲۰۱۹ این پایگاه، ایران پس از چاد، نیجریه، سریلانکا و عراق جایگاه پنجم را در جهان دارد. چراکه جامعه اغلب عصبانی است، احساس رضایت به زندگی ندارد و امید به آینده و اعتمادش مخدوش شده است. در چنین شرایطی کسانی هم میتوانند از احساسات جامعه سوءاستفاده کنند و بر این امواج سوار شوند. یک جامعه هیجانی مناسب برای موجسواران است؛ آن هم افرادی که برای مصلحت و منافع ملی دل نمیسوزانند و به چیزی جز مقاصد فردی خود نمیاندیشند؛ این وضعیت هم ناشی از اهمال و بیتوجهی مدیران است. زیرا نشانههای بحران را بهموقع و درست شناسایی نکرده و متوجه علائم اولیه بحران نشدهاند.
مشارکتنداشتن جامعه در تصمیمات چه پیامدهایی در پی دارد؟
بدونتردید مشارکت جامعه در تصمیمات مهم کشور از اهمیت بالایی برخوردار است. در آلمان برای الزامیکردن استفاده از کمربند ایمنی سه سال به طور مداوم نظرسنجی صورت گرفت؛ حتی اگر فردی هم با الزامیکردن کمربند ایمنی مخالف بود، پس از سه سال متقاعد میشد؛ زیرا به قدر کافی برای جلب رضایت افکار عمومی این کشور تلاش شده بود. حال آنکه در روزهای اخیر یکباره اعلام شد که بنزین از فردا به قیمت سه هزار تومان افزایش مییابد؛ قطعا مردم دچار اضطراب و سراسیمگی میشوند. نهتنها بنزین؛ بلکه در بسیاری از تصمیمات چنین رفتاری از سوی مسئولان دیده شده است. برای حفظ وحدت ملی باید همه آحاد، شناسایی و دیده شوند. وقتی جلوی اجتماعات گرفته شود و جامعه نتواند از طریق مطبوعات آزاد و نهادهای مدنی مسائل و نارضایتیهای خود را به مسئولان منتقل کند، بدیهی است که نارضایتیها سر از خیابان درآورده و به خشونت میگراید. برای ترمیم روابط ملت و دولت نیاز به همبستگی اجتماعی و همدلی است که این به نهادهای مدنی و حزبی و همهپرسی و حوزه عمومی و مشارکت و برخورداری از حقوق شهروندی نیاز دارد. تا زمانی که هیچ تدبیری برای همبستگی و پیوند اجتماعی اتخاذ نشود، به طور قطع باید در انتظار تشدید خشونت بود. در واقع وقتی طبقات متوسط جامعه رو به حذف باشد و به مطالبات اولیه عموم نیز پاسخ مطلوب داده نشود، نارضایتیها تشدید میشود.
چنانچه در آینده بدون درنظرگرفتن عواقب اجتماعی، اقدام به جراحی اقتصادی شود، چه تبعاتی متوجه کشور خواهد بود؟
بحرانها در مراحل اولیه نشانهشناسی نمیشوند. روزبهروز شدت مییابند. حتی بحرانها از یکدیگر تغذیه میکنند. به عبارتی بحران اقتصادی منجر به بحران اجتماعی یا تشدید نارضایتی و خشونت میشود. بهعنوان نمونه خشکیدن دریاچهها و تالاب در زیست مردم تأثیر مخرب دارد؛ اما بیتوجهی مسئولان به حل مسئله، اعتراض عموم را در پی دارد و در نتیجه بحران زیست محیطی به بحرانی دیگر تبدیل میشود؛ زیرا سیاست مدون، برنامهریزیشده و مستقلی برای حل بحران دریاچهها و تالابها وجود ندارد. بحران بینالمللی مانند خروج آمریکا از برجام منجر به بازگشت یکباره تحریمهای هستهای و غیرهستهای از سوی این کشور شده است؛ درحالیکه موفقیت برجام میتوانست شرایط اقتصادی، اجتماعی و بینالمللی ایران را بهبود ببخشد. البته بخشی از این وضعیت به دلیل سنگاندازیهای نیروهای مخالف دولت در داخل و سوءاستفاده ترامپ از این اوضاع بود؛ در نتیجه با شکست دیپلماسی عقلانی ایران، اکنون بحران بینالمللی، به بحران ملی دامن میزند؛ زیرا تحریم بر روی غذا، دارو، درآمد، رکود و… تأثیر میگذارد. پس از یک نظر بخشی از علل بحران ملی را میتوان در بحران بینالمللی جستوجو کرد.
اعتراضات اخیر چه تأثیری بر انتخابات مجلس میگذارد؟ آیا میتوان گفت: وضعیت موجود به نفع برخی از جریانهای سیاسی در انتخابات پیشرو خواهد بود؟
امروز وضعیت ایران به جایی رسیده که باید حواسمان جمع باشد. به عبارتی باید بپذیریم همه با یکدیگر زندگی آزادمنشانه افقی و صلحآمیز و گفتگو و آشتی ملی بکنیم و عقل متوسط و میانگین دیدگاههای یکدیگر را بپذیریم. بههمیندلیل باید همه گروهها به آشتی ملی و حل مشکلات از طریق اصلاحات اساسی ساختاری تن در دهند. معلوم شد که اصلاحات ضعیف در ایران اصلا پاسخگو نیست. ما به رقابتهای دموکراتیک و صلحآمیز و بازیهای برد- برد نیاز داریم؛ در غیراینصورت نباید خوشبین بود که نیروها و کشورهای بیگانه مشکلات داخلی ایران را بتوانند حل کنند؛ چراکه هیچ کشوری نمیتواند برای کشوری دیگر آزادی و دموکراسی به ارمغان بیاورد. ایران امروز آلترناتیو دیگری جز اصلاحات ساختاری ندارد. کشور امروز دستکم به اصلاحات ساختاری در سطح کف نیاز دارد. بهزودی انتخابات مجلس را در پیش داریم؛ مثل آبخوردن، نیاز به ورود نمایندههای مستقل و شایسته و کارآمد به مجلس بدون مانع، در رأس امور بودن مجلس و تقویت بخش انتخابی و مسئول و قابل بازخواست داریم؛ وگرنه همه جریانهای موجود خواهند باخت و کشور را به خطر خواهند انداخت. درحالیکه مردم در انتخابات ۹۲ و ۹۶ با امید در پای صندوقهای رأی حضور یافتند و به اصلاحات امیدوار بودند؛ اما امروز امید چندانی به مشارکت بالای مردم در انتخابات وجود ندارد؛ جز آنکه به اصلاحات ساختاری تن در دهیم. برای ترمیم اعتماد عمومی باید چند اقدام را مدنظر قرار داد: نخست؛ دیپلماسی عقلانی، تصمیمات مربوط به مسائل بینالملل از سوی نیروهای متخصص و آگاه براساس مصلحت کشور اتخاذ شود. امروز بدون دادن بهانه به مخالفان، ایران باید بهعنوان کشوری صلحطلب و اهل مذاکره در جامعه بینالملل تعریف شود. مسئولان باید از کوچکترین فرصتها و امکانات برای حل مشکلات بینالمللی بهره ببرند. تا زمانی که بحران بینالمللی را حل نکردهایم و گفتوگوی ملی، اصلاحات ساختاری و بازی برد- برد را در دستور کار قرار ندادهایم، باید در انتظار پیچیدهترشدن مسائل بود.
امروز ایران در وضعیت بسیار حساسی به سر میبرد. افرادی که مسئولیت بیشتری دارند، باید مسائل را جدی بگیرند و به دنبال ارائه راهحل برای برونرفت از آن باشند. نباید تصور کرد که بحران را میتوان با مسدودکردن اینترنت حل کرد. حقیقتا به این شور زندگی شرافتمندانه، حقطلبانه، عدالتخواهانه و تحولخواهانه و صلحآمیز در ملت و به این میل به مشارکت و حقوق و آزادیها احترام بگذاریم و اجازه بدهیم تداوم یابد. این مردم سزاوار زندگی بسیار بهتر از این هستند.