ژیژک: دونالد ترامپ؛ فیگوری نمادین از ارباب وقیح
ژیژک: دونالد ترامپ؛ فیگوری نمادین از ارباب وقیح

«اسلاوی ژیژک» فیلسوف و نظریه‌پرداز پرآوازه اسلوونیایی در یادداشتی به گمانه‌زنی‌ها درباره انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا پرداخته است.

«اسلاوی ژیژک» فیلسوف و نظریه‌پرداز پرآوازه اسلوونیایی در یادداشتی به گمانه‌زنی‌ها درباره انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا پرداخته است.

مدتی پیش، در کهکشانی که اکنون بسیار دور به نظر می‌رسد، فضای عمومی کاملا از وقاحت‌های مبادلات خصوصی قابل تمیز بود. پیشتر انتظار می‌رفت که سیاستمداران، خبرنگاران و دیگر شخصیت‌های رسانه‌ای با میزانی حداقلی از متانت با ما حرف بزنند و چنان سخن بگویند و رفتار کنند که گویی خیر عمومی دغدغه اصلی‌شان است و از اصطلاح‌های بی‌ادبانه و ارجاع به تجربه‌های شخصی اجتناب کنند. البته شایعاتی از کار‌های قبیحی که آنان در خلوت انجام می‌دادند منتشر می‌شد، اما این‌ها تنها در حد خبر‌هایی بود که مجلات زرد و فکاهی آن را منتشر می‌کردند. اما امروزه، نه‌تن‌ها در رسانه‌های عمومی می‌توان درباره جزئیات شخصی شخصیت‌های بزرگ خواند، بلکه خود این سیاستمداران پوپولیست هم اغلب تن به وقاحت‌های بی‌شرمانه‌ای می‌دهند. «اخبار دروغین» دیگر در خود فضای عمومی است که دست به دست می‌شود و شایعات و تئوری‌های توطئه بال و پر می‌گیرد.

نباید نسبت به آنچه در این رشد وقاحت بی‌شرمانه مایه تعجب است بی‌توجه بود. نکته‌ای که آنجلا ناجل در کتابش با عنوان «تمام آدم‌های معمولی را بکش!» به‌خوبی به آن پرداخته است. سنتاً (یا دست‌کم در دیدگاه واپس‌نگرانه ما از سنت)، وقاحت بی‌شرمانه امری ویرانگر بود، چیزی که سلطه سنت را زیر سؤال می‌برد و ارباب را از شأن دروغینش تهی می‌ساخت. یادم هست که در دوره جوانی‌ام در دهه ۱۹۶۰، معترضان جوان ادعا می‌کردند که دوست دارند برای شرمنده کردن فیگور‌های قدرت از کلمات رکیک استفاده کنند تا بدین ترتیب ریاکاری‌شان را آشکار کنند. با این حال، آنچه امروزه شاهد آن هستیم نه ناپدید شدن اعتبار، ناپدید شدن فیگور‌های ارباب، بلکه ظهور مجدد و نیرومند آن است؛ امروزه چیزی نصیب‌مان شده که دهه‌ها پیش حتی تصورش هم ناممکن بود: ارباب‌های وقیح.

دونالد ترامپ فیگور نمادین این شکل نوین از رهبر وقیح و پوپولیست است و نقد معمول به او -این‌که پوپولیسم او (نگرانی‌اش برای رفاه مردم عادی و فقیر) دروغین است، این‌که سیاست‌های او در واقع از منابع ثروتمندان حراست می‌کند- کاملا نابسنده است. پیروان ترامپ «غیرمنطقی» رفتار نمی‌کنند، آنان قربانی دغل‌کاری‌هایی ایدئولوژیک و ابتدایی نیستند که سبب می‌شود علیه منافع خود رای بدهند. آن‌ها اتفاقا با توجه به شرایط‌شان کاملا منطقی عمل می‌کنند: آنان به‌خاطر دیدگاه «وطن‌پرستانه‌ای» که ترامپ مبلغ آن است به او رای می‌دهند. او همچنین به مشکلات هرروزه می‌پردازد؛ بهشان وعده امنیت، کار دائم و … می‌دهد.

هنگامی که ترامپ در انتخابات پیروز شد، چند ناشر از من خواستند تا کتابی درباره پدیده ترامپ از نظرگاهی روانکاوانه بنویسم و پاسخم این بود که برای بررسی «آسیب‌شناسی» پیروزی او نیازی به روانکاوی نیست. یگانه چیزی که باید آن را روانکاوی کرد، حماقت غیرمنطقی نهفته در واکنش‌های چپ‌های لیبرال به این مساله است؛ حماقتی که بیش از پیش این احتمال را پررنگ می‌کند که ترامپ بار دیگر در انتخابات پیروز شود. چپ، با تاکید بر وقاحت ترامپ، هنوز درنیافته چگونه او را گرفتار کند.

ترامپ صرفا به این دلیل پیروز نمی‌شود که بی‌شرمانه ما را با پیام‌هایی بمباران می‌کند که به تولید کیف وقیحانه می‌انجامد، آن هم با نشان دادن این‌که چطور حاضر است هنجار‌های ابتدایی نزاکت را زیر پا بگذارد. ترامپ، از خلال تمام هرزگی شوکه‌کننده‌اش، روایتی را در برابر پیروانش قرار می‌دهد که واجد معناست؛ معنای این روایت البته بسیار محدود و مخدوش است، اما در عین حال آشکار است که از روایت چپ‌های لیبرال بهتر کارکرد دارد. وقاحت بی‌شرمانه ترامپ نشانه‌ای است از همبستگی با به‌اصطلاح مردم عادی («می‌بینید، من هم کسی هستم مثل شما، ما همه از یک گوشت و خونیم) و این همبستگی همچنین نشان‌دهنده نقطه‌ای است که وقاحت ترامپ به سرحداتش می‌رسد. ترامپ آدمی یک‌سره وقیح نیست: هنگامی که او درباره عظمت آمریکا حرف می‌زند، هنگامی که رقبایش را دشمن مردم می‌خواند و غیره، می‌خواهد بسیار جدی گرفته شود و [حرف‌های وقیحانه‌اش]درست بر جدی بودن او تاکید دارد: این اظهاراتْ نمایش وقیحانه باور او به بزرگی آمریکا است.

برای آن‌که ترامپ را شکست دهیم، باید کار خود را با جابه‌جا کردن جایگاه وقاحت او و قرار دادن آن در بیانیه‌های «جدی» اش آغاز کنیم. ترامپ هنگامی که از اصطلاح‌های عوامانه استفاده می‌کند وقیح نیست، وقاحت او زمانی سر برمی‌آورد که درباره عظمت آمریکا به‌عنوان بهترین کشور دنیا سخن به میان می‌آورد، زمانی‌که اقدام‌های اقتصادی خود را اعمال می‌کند و غیره. وقاحت سخنرانی‌اش این وقاحت بنیادین را پنهان می‌کند. در اینجا باید جمله معروف برادران مارکس را تکرار کرد: ترامپ مانند سیاستمداری وقیح و بی‌شرم است، اما این نباید فریب‌مان دهد چراکه او در حقیقت سیاستمداری وقیح و بی‌شرم است.

وقاحت عمومی که امروزه در حال تکثیر است، حوزه سومی را میان فضای عمومی و خصوصی ایجاد می‌کند: فضای خصوصی در حد فضای عمومی تعالی یافته است. به‌نظر می‌رسد که این مساله به‌خوبی با غوطه‌ور بودن‌مان در فضای سایبری، ادراک‌مان از تمام محل‌های اجتماع و تبادل‌نظر، جور باشد: از توئیتر گرفته تا فیسبوک و اینستاگرام. تعجبی ندارد که ترامپ بیشتر تصمیم‌های عمومی‌اش را از طریق توئیتر اعلام می‌کند. با این حال، اینجا «ترامپ حقیقی»، نصیب‌مان نمی‌شود: وقاحت‌های حوزه عمومی ارتباطی به اشتراک گذاشتن تجربه‌های شخصی ندارد، این فضای عمومی پر است از دروغ، دورویی و شرارت‌های ناب، حوزه‌ای که چنان در آن شرکت می‌کنیم که انگار ماسکی به چهره داریم؛ بنابراین رابطه استاندار میان صمیمیت من و دیگری بزرگ در وقار عمومی برعکس می‌شود: وقاحت‌ها دیگر محدود به مبادلات شخصی نیستند، بلکه در خود فضای عمومی گسترش می‌یابند و به من اجازه می‌دهند تا در این توهم به سر ببرم که تمام این‌ها چیزی نیست جز یک بازی وقیحانه، حال آن‌که من در خلوص شخصی خود بی‌گناهی‌ام را حفظ می‌کنم. نخستین قدم و وظیفه این است که نشان دهیم این ناب بودن تا چه اندازه دروغین است.

منبع: پایگاه اینترنتی مجله اسپکتیتور